Abstract:
جستار پیشرو بر آن است تا با واکاوی چگونگی و چرایی حذف مؤنث از رسالۀ فلسفی - ادبی حیّ بنیقظان نشان دهد که اندیشۀ مذکر، در ساحت فلسفه، چگونه فرودستی اجتماعی زن را در متون تمثیلیخود بازتولید میکند. افزون بر این با وارسی زنانی که میوۀ درختاند انگارۀ نامآشنای واق در خیال –جغرافیایی شرح میدهد که جغرافیای اسلامی از رهگذر گیاهانگاری زن بر این برساختۀ اجتماعی –تأکید میورزد که زن، در قیاس با مرد، به طبیعت نزدیکتر است تا فرهنگ و اینگونه فرودستی او رابازمینمایاند. پس حضور زنمیوهگان واق در متن رسالۀ مذکور با حذف مؤنث از آن، نه در تضاد، کهسراسر سازگار است؛ چرا که این هردو یک واقعیت همسان را هویدا میسازند و آن فرودستی زن است.
With an analysis of condition and cause about female omission from Hay Ibn Yaqzȃn treatise, the present article is trying to show that male thought in the field of philosophy, how reproduce woman's social inferiority in its allegorical texts. By checking out women who are fruit of tree as a familiar tenet in an imaginary geography, moreover explains that geography emphasizes through woman's herbal-supposition to this social reality that in comparison to men, women are closer to the nature than to the culture. And by this sentence, reflects woman's subjugation in society. So the presence of Wȃq Woman-Fruits in the text of the above treatise is compatible to removing the female from the text and has no contradictory. Because both of them show an identical reality which is woman's subordinate.
Machine summary:
هستی زنمیوهگان واق و نیستی مادر(ان)، تضاد یا تطبیق؟ (خوانشی زنانهنگر از رسالۀ حی بنیقظان) سمیهساداتطباطبایی ٢ چکیده جستار پیشرو بر آن است تا با واکاوی چگونگی و چرایی حذف مؤنث از رسالة فلسفی-ادبی حی بن یقظان نشان دهد که اندیشة مذکر، در ساحت فلسفه، چگونه فرودستی اجتماعی زن را در متون تمثیلی خود بازتولید میکند.
گمان میشود که راز حضور واقواق در اثر ابنطفیل را باید در این مهم جست که زن در هر دو جا »دیگری« است؛ همان »دیگری« که در مرز میان فرهنگ و طبیعت جای میگیرد و از اینرو مرد برای دستیابی به والترین و منزهترین شکل از تعالی )وصال الهی( باید از زن که با طبیعت درپیوند است گذر کند.
ابنطفیل اشاره نمیکند که خود کدام یک از این دو روایت را میپذیرد، ولی آنجا که پای زادهشدن حی از گل به میان میآید به تفصیل، با بیان جزئیاتی که بیشک از دانش پزشکیاش مایه میگیرد، شرح میدهد که چگونه جنین در گل پدید میآید؛ نکتهای که سبب میشود گمان کنیم او هواخواه این روایت است؛ زیرا میتوانست فقط به بیان کلیات بسنده کند و از ذکر تفاصیل چشم پوشد -آنسانکه در نقل روایت مادر حی شاهد هستیم- ولی چنین نمیکند؛ چرا؟ آیا میخواهد این رویداد را عقلباور سازد؟ شاید؛ اما آیا این پرگویی در آرزو و خواست قلبی او ریشه ندارد: آرزوی بینیازی مذکر از زن حتی برای فرزندآوری.