Abstract:
افلاطون در محاوره تیمایوس پیدایش جهان و نسبت آن با خدا را که یکی از بنیادی ترین نظریه های او است، با رویکردی متفاوت با دیگر محاوره های خود مطرح می کند. او اگرچه در نوشته های دیگر خود نیز به واکاوی این مسیله مهم پرداخته است، اما رویکرد و روش وی در محاوره تیمایوس ناظر بر علم طبیعی حاکم برعصر یونان بوده است. در این مقاله سعی شده است که با تعهد به محتوای محاوره تیمایوس به واکاوی و تبیین پیدایش جهان و بنیادهای محوری آن پرداخته شود. نظریه افلاطون در این محاوره برچهار اصل استوار است که عبارتاند از: جهان ایده ها، جهان صیرورت، ماده پذیرنده و دمیورژ به عنوان نماینده عقل، که واسطه میان جهان ازلی و جهان صیرورت است و بر غایتمندی جهان هستی دلالت دارد. او رابطه جهان ایدهها و جهان صیرورت را به واسطه ماده پذیرنده صیرورت، که آن را امر سوم یا مکان نامیده است، تبیین میکند و می کوشد تا از این طریق بنیادهای نظریه مادی گرایانه دموکریتوس را که از مهمترین نظریههای علمی آن زمان محسوب میشده است، متزلزل نماید؛ و جهان هستی را بر اساس اصل غایتمندی که جایگاهی در اندیشه دموکریتوس نداشته است، تفسیر عقلانی کند و اصول جهان شناختی تاره ای را بنیان گزاری نماید.
Plato in his Timaeus Dialogue raises the question of the genesis of the world and
its relation to God, one of his most fundamental theories, with a different
approach to his other dialogues. Although he has elaborated on this important
issue in his other Writings, however, Plato’s approach and method in Timaeus
dialogue is based on natural science, which was prevalent in Greece at the time.
In this article is attempted to analyze and explain the issue of the genesis of the
world and its foundations by committing t0 the content of Timaeus. Plato’s
theory in Timaeus is based on three fundamental principles: the world of Ideas,
the becoming of the world, and Demiurge as the representative of reason which
implies the purposefulness of the universe. Plato explains the relation of the
world of Ideas and the world of becoming to the wise intellect, and in this way
seeks to undermine the foundations of the materialist theory of Democritus,
which was one of the most important scientific theories of the time, and explains
the world according to the principle of purposefulness, which has no place in the
thought of Democritus, and establishes new cosmological principle.
Machine summary:
وقتی از «ضرورت» سخن گفته میشود، ابتدا معنای حاکمیت قانونِ ثابت به ذهن متبادر میگردد، درصورتیکه آنچه افلاطون در تیمائوس از آن در نظر دارد چنین معنایی به ذهن القاء نمیکند، بلکه به معنایی که دموکریتوس از ضرورت بیان میکند، یعنی بیغایتی و تصادف محض، میاندیشد و همین معنا است که سبب نگرانی جدی او دربارۀ تبیین پیدایش جهان شده و با تمام توان به مخالفت با وی میپردازد.
الگو امری است که در همۀ مراحل اندیشۀ افلاطون حضور دارد و هر زمان مناسبی که پیدا کند سعی میکند آن را بهخوبی تبیین نماید (کراتولوس، بند۳۸۹)؛ بنابراین، با توجه به نظریۀ ایدهها، الگو از مفاهیم بنیادی در خصوص تبیین رابطۀ جهان محسوس و معقول شمرده میشود و افلاطون کیهانشناسی تیمائوس را تنها احتمال متغیری از الگویی نامتغیر دانسته است و به جهان ایدهها بهمثابۀ واقعیت همیشه ثابت در همۀ مراحل فکری خود پابند بوده است و «از عقیدهاش دربارة غیرجسمانی و فراحسی بودن واقعیت و دربارة اینکه علت نهاییِ چگونگی هر چیزی قصد الهی است، به هیچوجه دست برنمیدارد» (گاتری، ۱۳۷۷، ص۱۰۱).
به همین دلیل باید بهترین الگو را پیش چشم خود داشته باشد و آن نیز چیزی جز ایدههای ازلی نیست؛ زیرا اینها نسبت بهکل جهان محسوس نقش الگویی دارند (گاتری، ۱۳۷۷، ص۱۰۹) و افلاطون هم در رسالۀ فیلِبس و هم در قوانین به این مساله توجه داده و تأکید دارد که جهان منظم و زیبا است، همین نظم و زیبایی بر این دلالت دارد که جهان، مخلوقِ عقل و لوگوس است (فیلِبس، بند۲۸).