Abstract:
پیادهروی به عنوان اصلیترین الگوی جابهجایی مردم در داخل کانونهای زیستی به دلیل کم هزینه بودن یا در دسترس بودن آسان برای کلیه اقشار جامعه به شمار میرفت که به دنبال انقلاب صنعتی و سلطهی اتومبیل در شهرها موضوع عابر پیاده به فراموشی سپرده شد. کلانشهر تبریز نیز از این قاعده مستثنی نبوده و غلبهی فضاهای سواره بر مسیرهای پیاده، عرصه را بر حضور شهروندان در فضاهای شهری تنگ نموده است که در این راستا، نادیده گرفته شدن نیازهای عابران پیاده از معضلات پیشرو میباشد. هدف مقالهی حاضر، بررسی تطبیقی پیادهراههای تربیت و ولیعصر شهر تبریز از منظر مولفههای پیادهمداری است. روش تحقیق مقالهی حاضر، توصیفی-تحلیلی، نوع پژوهش کاربردی و شیوهی جمعآوری دادهها و اطلاعات اسنادی و پیمایشی است. برای تعیین حجم نمونه در پیادهراههای تربیت و ولیعصر تبریز که در سال 1394 بهعمل آمده از روش کوکران و جهت نمونهگیری از روش تصادفی ساده بهره گرفته شده است. در تحقیق حاضر، جهت تعیین روایی تحقیق از روش تایید خبرگان و صاحبنظران و برای پایایی تحقیق از آزمون KMO که میزان آن در هر دو پیادهراه بالاتر از 50/ 0 است، استفاده شده است. در نهایت برای پردازش و تجزیه و تحلیل دادهها از روش تحلیل عاملی استفاده شده است. یافتههای پژوهش حاضر، نشان میدهد 5 عامل «دسترسی به خدمات»، «وضعیت امنیت»، «امکانات و تسهیلات پیادهرو»، «مطلوبیت محیطی» و «جذابیت و زیبایی پیادهرو» بالاترین سهم را در تعریف پیادهمداری در پیادهراههای مذکور دارا میباشند. نتایج حاصل از پژوهش، نشانگر این است که عامل دسترسی به خدمات با 14/ 25 درصد و وضعیت امنیت با 48/ 20 درصد در پیادهراه تربیت و عامل امکانات و تسهیلات پیادهرو با 26/ 25 درصد و مطلوبیت محیطی با 40/ 21 درصد در پیادهراه ولیعصر از نظر ساکنان و استفادهکنندگان از وضعیت مطلوبی برخوردار است.
Walking was considered as the main form of movement of people inside residential areas because of its low cost or simple accessibility for all classes of people. This trend was forgotten following industrial revolution and domination of vehicles in cities. The metropolitan of Tabriz is not as exception from this rule and domination of driving spaces has limited presence of citizens in urban spaces where negligence of pedestrians’ demands is an important dilemma. The objective of the present study is to compare the walk ways of Tarbiat and Valiasr in terms of walking centeredness components. This study is conducted using descriptive analytic method and is an applied research where data and documental information were collected applying a survey method. Sampling in Tarbiat and Valiasr walk ways was performed using Cochran formula using random sampling in 2015. This study used elite and specialist ideas to determine the validity and also KMO test was used to test the reliability of the study which was higher than 0.50 in both Tarbiat and Valiasr walk ways. Finally, the obtained data were analyzed using factor analysis. The results of this study indicated that 5 factors of “services accessibility”, “security situation”, “facilities of walk way”, “environmental utility” and “attractiveness and aesthetics of walk way” are the most effective factors in defining walking centeredness in these walk ways. The results also indicated that service accessibility with 25.14% and security situation with 20.48% are at desirable level in Tarbiat walk way, and facilities of walkway with 25.26% and environmental utility with 21.40% are at desirable level in Valiasr walkway from the perspectives of the participants.
Machine summary:
اما بحران سوخت و انرژی در جهان به ویژه در اروپا و توجه به مسایل زیستمحیطی و مطرح شدن موضوعاتی از قبیل ایجاد شهر سالم و توسعه پایدار در دهه 0891 موجب تعدیل در استفاده از خودروی شخصی شد به گونهای که نگرش جدیدی بر مبنای دیدگاههای قدیمی قبل از انقلاب صنعتی در اروپا شکل گرفت که تا به امروز روندی رو به گسترش دارد و نگرش شهرسازی انسانگرا نامیده میشود (قریب، 3831: 81) از این رو، در یک شهر انسانمحور طراحی شهری بر اساس مقیاس انسانی است و عابر پیاده به عنوان مهمترین شرکت کننده در تردد بیشترین سهم را در آن دارد (معینی )11 :1385 ، علیرغم وجود سابقهای بیش از نیم قرن در جوامع پیشرو در این زمینه و در حالی که در آستانه هزاره سوم بسیاری از شهرهای دنیا، پیادهمداری را در حد چشمانداز اصلی توسعه شهری ارتقاء داده و برنامهها و فعالیتهای علمی و عملی گستردهای را در این رابطه در دست اجرا دارند، به نظر میرسد که توسعهی شهرها در دوران معاصر در کشورمان، در گسستی عمیق با سنت گذشت هی خود، خودرومدار و بر مبنای تسهیل هر چه بیشتر حرکت سواره بوده و آن چنان که باید به فضاها و محدودههای پیاده و اهمیت آنها در ایجاد سرزندگی و پویایی شهری توجه نگردیده است (کاشانیجو، 9831) کلانشهر تبریز نیز از این قاعده مستثنی نبوده و غلبه فضاهای سواره بر مسیرهای پیاده، عرصه را بر حضور شهروندان در فضاهای شهری تنگ نموده است (عباسزاده و تمری .