Abstract:
نظریۀ وحدت وجود از اساسیترین آموزههای تصوف و عرفان اسلامی است. از نگاه عارفان مسلمان، موجود حقیقی تنها خداست و مخلوقات، ظهورات و شئونات آن موجود حقیقی هستند. این اندیشه از همان دورۀ نخست شکلگیری عرفان اسلامی مطرح بوده و با ظهور ابنعربی از تبیینهای دقیقتری برخوردار شد. شیخ علاءالدوله سمنانی، از عارفان تأثیرگذار سدۀ هشتم هجری، با این نظریه مخالفت کرده است. در این مقاله، با روش تحلیلی پس از اشاره به احوال و آثار سمنانی و وضعیت زمانۀ وی، انتقاداتش درباره نظریۀ وحدت وجود را بررسی و نقادی کردهایم. درنتیجه برآنیم که سمنانی بهواسطۀ اعتقادش به ضرورت تفکیک میان آموزههای دین اسلام و آیینهای هندی همچون بودیسم و جلوگیری از بروز انحراف در توحید اسلامی، و به سبب نرسیدن به عمق کلام ابنعربی دربارۀ وجود مطلق مقسمی و تنزیۀ نهفته در آن و نیز خلط میان اعتبارات وجود، کلام وی در موضوع وحدت وجود را نقد کرده و به وحدت شهود قائل شده است. سمنانی وحدت شهود را نیز کمال نهایی سلوک ندانسته و مقام عبودیت را آخرین منزل از منازل سلوک عرفانی میداند
he theory of the unity of existence is one of the most fundamental doctrines of Islamic Sufism and mysticism. According to Muslim mystics, the only true existent is God, and creatures are manifestations and modes of this true existent. The idea was there since the formative period of Islamic mysticism, and found its more accurate accounts after Ibn ‘Arabī’s emergence. Shaykh ‘Alā’ al-Dawla Simnānī—an influential mystic in the 14th century—rejected this theory. In this paper, I deploy an analytic method to consider and criticize Simnānī’s objections to the theory of the unity of existence, after preliminary remarks about his life and work as well as the circumstances of his time. Thus, I argue that Simnānī has criticized Ibn ‘Arabī’s view of the unity of existence and believed in the unity of intuition, instead, because of his belief in the necessity of the separation between Islamic doctrines and Indian religions such as Buddhism for purposes of preventing distortions in Islamic monotheism; because of his failure to grasp the depths of Ibn ‘Arabī’s words about the absolutely unconditioned existence which involves exaltation of God; and because of his confusion of various considerations of existence. Moreover, Simnānī does not believe that the unity of intuition is the ultimate stage of mystical journey, taking the last stage to be that of servitude.
Machine summary:
درنتیجه برآنیم که سمنانی بهواسطۀ اعتقادش به ضرورت تفکیک میان آموزههای دین اسلام و آیینهای هندی همچون بودیسم و جلوگیری از بروز انحراف در توحید اسلامی، و به سبب نرسیدن به عمق کلام ابنعربی دربارۀ وجود مطلق مقسمی و تنزیۀ نهفته در آن و نیز خلط میان اعتبارات وجود، کلام وی در موضوع وحدت وجود را نقد کرده و به وحدت شهود قائل شده است.
به تعبیر سمنانی چون وجود، اصل موجودات است، نمیتوان آن را عرضِ عام ممکنات دانست؛ اما درباره صدق وجود در حقتعالی مطلبی مغایر مبنای فوق تأسیس کرده و میگوید که وجود، عین ذات حقتعالی نیست؛ بلکه صفت دائمی حق است (سمنانی، 1362، صص 46 و 48).
وجود به اعتبار سبق ذاتی و به سبب آنکه ازلی است، نه عین ذات است و نه غیر ذات؛ همچنین وی تأکید دارد که در این زمینه باید بر این اعتقاد اقتصار کرد که وجود و همه صفات دیگر برای ذات حق ازلاً و ابداً ثابت بوده و از وی جدا نیست، در او حلول نکرده و بر وی حادث نگشتهاند و تقدم ذات حق بر صفاتش ذاتی است (سمنانی، 1362، صص 103، 104 و 406 ـ 410).
این معنا در اطلاق مقسمی ذات حق بر سمنانی پوشیده مانده، درنتیجه از ابنعربی و تعبیر وجود مطلق وی انتقاد کرده است؛ درحالیکه ابنعربی بارها تأکید کرده که حق در مقام ذات هیچ نسبتی با تجلیات نداشته و از حلول و اتحاد منزه است: «خداوند عین همه اشیا در ظهور میباشد.