Abstract:
امیل دورکیم، فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی، در کتاب «صور ابتدائی حیات دینی» از طریق بررسی توتمیسم استرالیایی به تبیین نسبت دین و جامعه پرداخته است. از نظر دورکیم، دین منشاء الهی و وحیانی ندارد بلکه منشاء دین، جامعه است. به نظر وی، جامعه دین را ایجاد می کند تا از طریق تحریک احساسات دینی خود را دائماً بازتولید کند و در این نگاه خود تا جایی پیش می رود که می گوید: جامعه همان خداست. در مقاله حاضر از منظر روش «پدیدارشناسی دین» به بررسی و نقد دیدگاه وی خواهیم پرداخت. بر اساس یافته های روش پدیدارشناسی دین، ساختار ادیان ابتدائی متفاوت از ساختار ادیان توحیدی است و شکل اجتماع این دو ساختار با همدیگر تفاوت اساسی دارند؛ به طوری که شکل اجتماعی متناسب ادیان ابتدائی،«قبیله» و شکل اجتماعی متناسب ادیان توحیدی، «جامعه» است و بر این اساس، دورکیم در بررسی دین، میان دو مفهوم«قبیله» و«جامعه» و بالتبع لوازم آن دو، خلط کرده است. نوع این تحقیق بنیادی-کاربردی است و می تواند با روشن نمودن مبانی نظری روش پدیدارشناسی دین، برای محقّقانی که می خواهند از این روش در تحقیقات تاریخ ادیان استفاده کنند، جنبه کاربردی داشته باشد. فرضیه اصلی مقاله حاضر این است از منظر روش پدیدارشناسی دین، نگاه دورکیم درباره نسبت دین و جامعه،فقط با ادیان ابتدائی مطابقت دارد.
Emile Durkheim, a French philosopher and sociologist, explained the relationship between religion and society in his book »The Elementary Forms of the Religious Life« by examining Australian totemism. According to Durkheim, religion has no divine or revelatory origin, but the origin of religion is society. In his view, society creates religion in order to constantly reproduce its religious sentiments through stimulation And in this view, he goes so far as to say that society is God. in the present article, we will examine and critique his view from the perspective of the " phenomenology of religion " method. According to the findings of the phenomenological method of religion, the structure of primitive religions is different from the structure of monotheistic religions, and the social form of these two structures is fundamentally different; So that the social form fits the primitive religions, "tribe" and the social form fits the monotheistic religions, "society" Accordingly, Durkheim confused religion between the two concepts of "tribe" and "society" and, consequently, the requirements of the two. The type of this research is fundamental-applied and can have a practical aspect for researchers who want to use this method in researching the history of religions by clarifying the theoretical foundations of the phenomenological method of religion. The main hypothesis of the present article is that from the perspective of the phenomenology of religion, Durkheim's view of the relationship between religion and society is consistent only with primitive religions.
Machine summary:
بدين ترتيب در مورد دورکيم و نقد ديدگاه هاي او تحقيقات زيادي انجام شده و ذکر همه آنها در اين مقاله مقدور نمي باشد اما تا جايي که نگارنده تفحص کرده از منظر روش پديدارشناسي دين ، نقدي بر ديدگاه وي صورت نگرفته است ، لذا تحقيق حاضر مي تواند در اين زمينه تازگي داشته باشد.
منظور نگارنده از عبارت «مرکز معنا»همان چيزي است که در پديدارشناسي دين از آن به «ذات پديدارهاي ديني» يا «ساختارهاي عام و معاني ماهوي پديدارهاي ديني » تعبير مي شود)١١٢٨٢,Duglas(؛ براي مثال نزد انسان هاي ابتدائي، قبيله گرايي مرکز معنا يا همان ذات پديدارهاي ديني و يا ساختار عام معنا تلقي مي شود چرا که بدون قبيله و بيرون از آن براي انسان ابتدائي، زندگي معنا ندارد و لذا جهت تمام پديدارهاي ديني انسان ابتدائي به سوي قبيله گرايي معطوف مي شوند.
ب -جامعه گرايي و عدالت ؛در نگرش توحيدي عقيده بر اين است که صفات خداوند در همه قبايل تجلي کرده اما ذات خداوند و حقيقت از همه قبايل منزه است لذا براي حرکت «به سوي خداوند» از انسان ها دعوت مي شود که از قبيله گرايي خارج شده و وارد ساختار اجتماعي جديدي به نام «جامعه »بشوند؛ به طوري که تمام تلاش پيامبر اکرم (ص ) ايجاد جامعه اسلامي بود.
حال انتقادي که به ديدگاه دورکيم در اين تحقيق وارد شده است ، دقيقا از همان نقطه است ؛ بدين صورت که بر اساس يافته هاي روش پديدارشناسي دين ، اديان ابتدائي و توحيدي با همديگر تفاوت ساختاري دارند و بعثت پيامبران يک رويداد ناگهاني است و سير تدريجي طبيعي اديان ابتدائي نمي باشد.