Abstract:
هنرمندان، اندیشهها و آرمانهای خود را در قالب آثار هنری خود بیان میکنند. تقابل شخصیتها و چگونگی و چرایی آن در انتقال پیام هنرمند به مخاطب، نقش مهمی دارد؛ زیرا قرار گرفتن ویژگیهای شخصیتی و فردی متفاوت و گاه متضاد در کنار یکدیگر، سبب برجستهسازی آنها و تأثیرگذاری بیشتر میشود. در پژوهش پیشرو به روش استقرایی- تحلیلی به نقد تقابل شخصیتها در مجموعه اشعار «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا»ی مهدی اخوان ثالث در دو زمینۀ محتوایی و ساختاری پرداختهایم. دستاورد پژوهش، گویای این است که اخوان ثالث در بازنمایی شخصیتها، بهخصوص شخصیتهای اصلی به گونهای تأثیرگذار، آنها را در مقابل شخصیتهای کاملاً متفاوت میآورد، و نیز گاهی یک شخصیت را در ابعاد متفاوتی مینمایاند. شاعر در استفاده از این تقابل، به دنبال ابلاغ پیامهای مستقیم و نمادین، تبیین رسالت شاعری و اجتماعی، بیان آرمانهای خرد و کلان، و در نهایت بازگویی چهگونگی و چرایی صفآرایی اندیشهها است. پژوهش در چنین زمینههایی، ضمن گشودن دریچۀ جدیدی به روی مخاطب اثر هنری، وی را با زوایای اندیشههای شاعر آشنا میکند، میتواند مدخلی برای شناخت بخشی از مؤلّفههای فرهنگ و هنر و اندیشۀ جامعه باشد.
The artists express their paradigms and ideals within the framework of their artistic works. Diversity of characters and their quality and reason may play important role in conveying artist’s message to the audience since juxtaposition of different and sometimes opposite personality and individual traits can cause them to become more prominent with more influence. We have criticized diversity of characters in poetic collections of ‘Winter’, ‘The end of Shahnameh’, and ‘From this Avesta’ written by Mehdi Akhavan Sales in two content and structural fields using inductive- analytical method. The research achievement denotes that in representation of characters, especially the main characters Akhavan Sales puts them versus completely different characters and also sometimes he shows a character in various dimensions. Using such diversity, the poet looks for conveying direct and symbolic messages, interpreting poetic and social mission, expressing micro and macro ideals, and finally restating quality and reason for classification of paradigms. In addition to opening new windows toward audience of artistic work, study on such fields may familiarize him/her with viewpoints of poet’s doctrines and it can be an entry for recognition of some of elements of culture and art and doctrine of community.
Machine summary:
اشعار روايي اخوان ثالث ، يکي از بسترهاي موفق نمود چنين مفاهيم نمادين پرتکرار است ؛چنان که وقتيدراين گونه شعرهادقيق ميشويم ،باشخصيت هاييمواجه ميشويم که گاه يک وجهي و گاه چندوجهي با پيام هاو ظرفيت هايگوناگون هستند و محوريت بحث مادرپژوهش پيش رو،بيشترشخصيت هايچندوجهيهستندکه باتوجه به خاستگاه نمادين وبه تبع آن کارکردهايچندگانه شان ،دربردارندةپيام هايعمدةاجتماعي،انسانيو معرفتيوحتيادبيشعراخوان ثالث نيزهستند؛به عنوان مثال ،پيامداجتماعيکودتاي٢٨ مرداد١٣٣٢،ازبين رفتن آزاديها،قلع وقمع مبارزان ،زندان وشکنجه ومسائليازاين دست است که باتحميل کردن سکوتياجباريبرفضايادب ايران ،يأس ونااميديشديد روشنفکران رابه دنبال دارد.
پايان نامه درچندين پايان نامه نيز،موضوع پژوهش به اشعاراخوان ثالث اختصاص يافته که روش تحقيق در اغلب آن ها تأکيد بر ديدگاه زبانشناسي شعر، بررسي تطبيقي، به - خصوص باشعرايعرب معاصروبررسيافکاروانديشه هايسياسي–اجتماعيشاعر بوده است ؛ مانند: مقايسه و نقدتحليل شعر سپهريو اخوان ثالث (داود هزاره )، بيان مسائل اجتماعي در شعر مهدياخوان ثالث (حسن علينژاد)، زبان شناسيشعر اخوان ثالث (زيباشوقي)، بررسياز اين اوستااثر مهدياخوان ثالث براساس سبک شناسي نقش گرا(صديقه درويش )،بررسيتطبيقيآثار،افکارواشعارايلياابوماضيومهدي اخوان ثالث (فائزه رحيمي)و....
همان گونه که گفتيم ،هرکدام ازاين آثار،باديدگاهيخاص ،تمامياشعار،ياگزيدة اشعار اخوان ثالث رامورد نقدو بررسيقرار داده اند؛امابه نظرميرسدهنوز جاي پژوهشيمستقل و جديکه در آن موضوع تقابل شخصيت هادر اشعار اخوان ثالث موردنقدوتحليل قرارگيرد،خالياست ،وپژوهش پيش رودرپاسخ به چنين نيازي تدوين شده است .
اخوان ثالث ،ابتدابانگاه عميق به درون انسان هاومحيط اطراف خود،وباعينيت بخشي به مفاهيم درقالب خلق شخصيت هايزنده وملموس ،روايت موجوددرشعرش رابه اثر نمايشينزديک ميکند؛ سپس باکنار هم قرار دادن پديده هايطبيعيمتضاد (و اغلب به صورت نمادين )،ياباجابه جاکردن ويژگيهايآنان ،ودرنتيجه برجسته کردن اين تمايزها و تضادها، تقابل هاي دو جزئي موجود در ذهن خواننده را فعال نموده ، در صدد تثبيت ايدئولوژيوآرمان خودبرميآيد.