Abstract:
یکی از مباحث مهم اصولی که نقش بسزایی در استنباط احکام شرعی دارد مسئله اجتماع امر و نهی می باشد. بحث در این است که آیا عمل واحد می تواند برای مثال دو عنوان وجوب و حرمت را داشته باشد یا چنین چیزی محال است. در این رساله قصد داریم که براساس فلسفه ملاصدرا به حل مسئله بپردازیم و به این سوالات پاسخ دهیم. آیا امکان ورود فلسفه در این بحث وجود دارد؟ نسبت انسان با ملکات نفسانی خود چگونه است؟ رابطه بین حسن و قبح چیست؟ در جواب باید گفت که مسئله اجتماع امر و نهی بحثی عقلی می باشد پس امکان ورود فلسفه به آن می باشد. رابطه نفس انسان با ملکاتش بصورت فاعلی می باشد و انسان با اعمال خود صورت متناسب انشاء می کند. بین حسن و قبح رابطه عدم و ملکه است و نمی تواند این دو صفت با هم جمع شود پس نفس انسانی نمی تواند براساس عمل در آن واحد هم صورت حسن و هم صورت قبیحه انشاء کند. پس اجتماع امر و نهی عقلا محال است.
One of the main issues underlying the community's role in the interpretation of religious orders are orders. The debate is whether single action can, for example, as a necessity and dignity have two or such a thing is impossible. In this paper, we consider that, according to Mulla Sadra's philosophy to problem-solving and answering these questions. Is there the possibility of philosophy in this debate? What is our relation with your spirits? What is the relationship between good and evil? In response, the social issue orders rational discussion. So it is possible to enter philosophy. The relationship between the human soul and human file with the Queen fire for his actions as appropriate to the composition. Between good and evil and the relationship of these two traits queen and can not be together after the human soul can not be the basis for faith and practice at the same time as the Qbyhh composition. So rationally ordered society is impossible. So rationally ordered society is impossible
Machine summary:
آيا امکان ورود فلسفه در اين بحـث وجـود دارد؟ نسـبت انسـان بـا ملکات نفساني خود چگونه است ؟ رابطه بين حسن و قبح چيست ؟ در جواب بايد گفت که مسئله اجتماع امر و نهي بحثي عقلي مي باشـد پس امکان ورود فلسفه به آن مي باشد.
آيا ميتوان به چنين نمازي به عنوان نماز بودن ، امر و به اعتبار غصبيت نهي کرد؟ (ولايي، ١٣٨٧، ص ٣٥-٣٤) در اين مسئله سه قول وجود دارد: - قول اول - جواز اجتماع : اين قول به اکثر اشاعره و برخي از اماميه مانند: فضل بن شاذان ، محقق قمي و محقق خوانساري نسبت داده شده است .
مقدمه اول ؛ عقلي بودن مسئله آيا اين مسئله سخن از حکم عقل و ملازمه عقليه است ؟ يا از مباحث الفاظ علم اصول است و در ظهور و دلالت لفظ بحث داريم ؟ مسأله سرايت و عدم سرايت به خاطر امکان تصادق ، ارتباطي به مقام دلالت و لفظ ندارد بلکه يک مسأله عقلي است و عقل بايد حکم کند که آيا اتحاد وجودي، موجب سرايت ميشود يا نميشود بنابراين ، نزاع در باب اجتماع امر و نهي نزاع در يک مسأله عقلي هست .
(حسن زاده آملي، ١٣٧٨، ص ١٢) در توضيح اين که چرا عرفا و در حکمت متعاليه بر موجودات اسم گويند بايد گفت : بر موجودات سنخيت بين علت هستي بخش و معلول آن ، به اين معني است که کمال معلول را ب ه صورت کاملتري دارد و اگر علتي در ذات خويش واجد نوعي از کمال وجودي نبا شد هرگز نمي تواند آن را به معلولش اعطاء کند.