Abstract:
علامه طباطبایی از جمله نخبگان و متفکران برجسته و تاثیرگذار سده معاصر میباشد. به گونهای که بررسی و تدوین تاریخ معاصر ایران در عرصههای مختلف دینی، فلسفی و فرهنگی بدون توجه به آرای ایشان امکانپذیر نیست. ایشان در آثار متعدد تفسیری، فلسفی، اخلاقی، به ارائه اندیشهها و نظریاتی پرداخت که در دهههای اخیر کانون فکری متفکران ایرانی، جهان اسلامی و حتی غربی گردیده و با تربیت شاگردان برجستهای همچون شهید مرتضی مطهری، آیتالله بهشتی و ... نقش شگرفی در تحولات دینی، فکری و سیاسی ایران به جا گذاشت. تاثیرات این فیلسوف ایرانی را میتوان در ابعاد فکری (ذهنی) و رفتاری مورد بررسی قرار داد. نگرش علامه طباطبایی به تشکیل حکومت و سیاست عقلی- دینی است. ایشان با محور قرار دادن آموزههای اسلامی و با اتخاذ روش و دیدگاه عقلی و دستگاه منطقی به ارائه اندیشه سیاسی پرداخت. علامه طباطبایی با رویکردی اجتماعی به اصول و احکام اسلامی بر این اعتقاد است که اجرای بخشی از شریعت اسلام در گرو تشکیل حکومت دینی میباشد.
The Political Thought of Allameh TabatabaiDr. Mohsen JalilvandMohammad Reza Bashiri AzarAbstract:Allameh Tabatabai is among the leading and influential thinkers of contemporary era. It is impossible to analyze the history of the contemporary Iran in various fields such as religion, philosophy and culture without considering his thought. He had various works in interpretation, philosophy and ethics, which have inspired many Iranian, Islamic and even Western thinker in recent decades, and had a major role in the religious and political development of Iran by training individuals such as Mottahari and Beheshti. The influence of this Iranian philosopher could be analyzed in behavioral and intellectual aspects. The attitude of Allameh Tabatabai towards the establishment of the state is based on religion and wisdom. He presented his political thought by considering Islamic principles and using rational method. By adopting a social approach to Islamic principles, he believed the implementation of Islam is relied on the establishment of government.Key Words: Political Philosophy, Political Thought, Political Figh, Methodology
Machine summary:
در پايان بايد به اين مسئله اشاره كرد كه تغييرات جهان هر روز نيازمند انديشههاي جديدي است، تحولات جهان كنوني نيز فلسفههاي جديد را ميطلبد به همين دليل با درگير شدن فلسفه با مسائل روزمره زندگي در فضاهاي فرهنگي مختلف نقش تكنولوژيها در تحولات فرهنگي و اقتصادي و برخي تحولات ديگر و فلسفههاي گذشته تا حدودي كارآيي خود را از دست دادهاند اما بايد به خاطر داشت كه مسايل اساسي فلسفه سياسي از گذشته تاكنون تفاوتی نداشتهاند، علاوه بر يكسان بودن مسائل اساسي فلسفه سياسي؛ الف- ماهيت طبع انسان ب- ماهيت دولت ج- بهترين شكل حكومت و غايات سياسي و محوريترين مسائل يعني؛ 1) آزادي2) عدالت 3) برابري، كه تغييري چنداني نيافتهاند گرچه نگرشها و ديدگاههاي جديدي نسبت به اين مسائل وجود دارد به عبارتي؛ مسايل و محورها يكي هستند ولي ديدگاهها متفاوت شدهاند و همينطور سوالات جديدي پرسيده ميشود به طور مثال؛ اگر در گذشته سوال اساسي فلسفه سياسي اين بود كه چه كسي بايد حكومت كند اما در عصر جديد سوال اين است كه چگونه بايد حكومت كرد؟ در پاسخ به اين سوال كه فلسفه سياسي چيست؟ ديدگاههاي مختلفي وجود دارد، آيا بين فلسفههاي سياسي بر پايه مفاهيم سياسي همچون نظريه سياسي، ايدئولوژي سياسي، تفاوتی وجود دارد؟ در این ارتباط ديدگاههاي مختلفي ارائه شده است، حتي برخي از تحليلگران و متفكران اين مفاهيم را به يك معني به كار بردهاند، گرچه بايد گفت؛ بين اين مفاهيم، تفاوتهايي وجود دارد و منظور از فلسفه سياسي؛ مجموعه باورهاي فلسفي است كه مربوط به اداره امور مردم ميباشد.