Abstract:
اغلب ما می اندیشیم که دارای حقوق وسیعی هستیم. اما چه چیزی حقوق ما را محدود می سازد و چه چیزی باعث می شود تا بتوانیم به حداکثر حقوق ممکن با ضمانت های اجرایی لازم دست پیدا کنیم؟ حقوق ما از چه نشات می گیرد؟ تا چه اندازه این حقوق ناشی از ذات انسانی ما و تا چه اندازه ناشی از زیست اجتماعی ما است؟ آیا علایق و خواست های فردی بر علایق و خواست های جمعی اولویت دارند یا بر عکس خواست ها و علایق جمعی بر علایق فردی دارای اولویت هستند؟ حقوق شهروندی به عنوان یک از دریافت های معرفتی و عملی جامعه انسانی مانند بسیاری دیگر از معارف و سبک زندگی انسان دارای زمینه ها و عللی است که عملا دلیل وجودی آن را توضیح می دهد. دلایلی که باعث می شوند تا بدانیم یک مولفه هم چون حقوق شهروندی چرا پدیدار می شود و شکل می گیرد. زمینه هایی که به ما کمک می کنند تا نسبت به ماهیت و چیستی و چرایی چنین مولفه هایی آگاهی بیشتری پیدا کنیم و بتوانیم برای دوام و بقای آن چاره اندیشی کنیم. به این معنا اگر دوام زمینه ها را باعث دوام موضوع بدانیم، رد این صورت برای بقا و دوام حقوق شهروندی کافی است تا به تقویت زمینه های شکل گیری موضوع بپردازیم تا اطمینان حاصل کنیم که موضوع مورد نظر از دوام و بقا و تعالی برخوردار خواهد بود.
Machine summary:
هر چند نظريه پردازان وضع طبيعي اين وضع را بيشتر به عنـوان تمثيلـي براي توصيف زندگي انسان پيش از اجتماعي شدن و گردن نهخادن به مقررات زنـدگي جمعي مورد استفاده قرار داده اند اما به خوبي گوياي چرايي پديداري حقـي بـه عنـوان حق شهروندي است .
اما بحث و جدل زمـاني جدي تر شد که مباحثاتي اينچنين درگرفت که زماني که مردم فرمانروايي را مستقيم يـا غير مستقيم از طريق قرار دادي بين خودشان به حاکم اعطا مي کنند آيا فرمانروايي را بـه او امانت مي دهند و اين حق را براي خود محفوظ مي دارند که هر زمان اگر در نظرشان لازم و ضروري بود آن را از او باز پس گيرن ؟ يا اين کـه حاکميـت بـراي او هميـشگي است ؟ افلاطون در کريتون و جمهور، و ارسطو در سياست ، ايـن نظريـه را فقـط بـراي رد کردن مورد بحث قرار دادند، زيرا از نظر اين دو، دولت طبيعي و ضروري بـود نـه غيـر طبيعي و ساختگي .
٢- هـيچ اقتـدار عمومي که برخورداري افراد از حقـوق طبيعـي را تـضمين کنـد، وجـود نـدارد ٣- در نهايت ، هيچ داور شناخته شده و مورد قبول عمومي وجود ندارد تا بتوانـد اخـتلا فـات بين مردم را حل و فصل کند (٣٥١: ١٩٨٨ ,Loce) از اين رو، انسان هـاي کـه در وضـع طبيعي زندگي مي کنند، براي رهـاي از ايـن حالـت بيمارگون موافقت مي کنند تـا يـک جامعـه مـدني بـه منظـور حفـظ و پاسـداري از حقـوق خودشان شامل حـق زنـدگي ، آزادي و داريي که لا ک همه آن ها را تحت عنوان مالکيت مي نامد، تاسـيس کننـد.