Abstract:
یکی از مسائل مهم فلسفۀ علوم اجتماعی توضیح رابطۀ رویکرد تبیینگرایی با تفسیرگرایی در فهم پدیدههای اجتماعی است که عموماً در پرتو تمایز میان علت و دلیل بیان میشود. تبیین یک پدیدۀ اجتماعی توضیح چرایی وقوع آن رویداد براساس علل وقوع است؛ اما هدف در تفسیر، فهم عمیق یک کنش اجتماعی براساس دلایل و قصد کنشگر است. در این مقاله، براساس تقریری از دیدگاه متفکران معاصر نوصدرایی دربارۀ تمایز علیت طبیعی و علیت الهی، نشان داده میشود که تمام پدیدههای عالم طبیعت دچار تعین ناقص هستند و رابط طبیعی اشیا تنها زمینهساز تحقق رویدادهای طبیعی و انسانی است. در حوزۀ پدیدههای انسانی و اجتماعی نیز ارادهْ علت قریب برای تعین پدیدههای اجتماعی است، ولی به سبب امکان تخلف اراده از شوق و دلایل برانگیزانندۀ آن، دلایل نیز تنها زمینهساز کنشهای انسانی و اجتماعی هستند.
One of the important issues in the philosophy of social sciences is to explain the relationship between the explanation and interpretation in understanding social phenomena; this is generally explained by the distinction between cause and reason. A social explanation is explaining why that event occurs based on the causes of the occurrence, but in interpretation, the goal is a deep understanding of a social action based on the reasons and intent of the actor. In this paper, based on a description of the distinction between natural cause and divine cause, it is shown that all phenomena in the natural world are underdetermined; as a result, the “laws of nature”, which express the natural relations of objects, are the only subsidiary factor for the realization of natural and social events. In the field of social phenomena, the “free will” is the immediate cause of the determination of social phenomena, but due to the possibility of violating the free will from enthusiasm and its motivating reasons, the reasons are the only subsidiary factor for social actions.
Machine summary:
حال پرسش این است که آیا تبیین و فهم در مقابل هم هستند و باید یکی، یعنی تبیینگرایی یا تفسیرگرایی، را انتخاب کرد؟ یا آنکه یکی به دیگری تقلیل مییابد؟ برای مثال برخی مانند دیویدسون معتقدند دلیل نقش علت دارد و تفسیر به تبیین بازمیگردد (دیویدسون، 2 1963)، یا این دو در طول هم هستند و باید الگویی تلفیقی از رابطۀ علت و دلیل را ترسیم کرد؟ در نگاه متعارف طبیعیگرایانه، «تبیین» 3 هدف اصلی و اصلیترین الگوی روشی علوم است و باید در شناخت پدیدهها بهصورت علمی، «چرایی» آن پدیده توضیح داده شود.
2. علیت در حکمت اسلامی و تعین پدیدههای طبیعی ضرورت علّی مقبول دیدگاههای متعارف در فلسفه و حکمت اسلامی است؛ اما براساس نظریههای علیت در حکمت اسلامی، چه علتی پدیدههای طبیعی را متعین میکند و آیا علت طبیعی بالضروره سبب تحقق یک رخداد در جهان طبیعت است یا خیر؟ در بحث از قوانین و طبیعت و علیت باید توجه داشت که محور بحث روابط میان امور طبیعی است و بحث علیت فاعلی طبیعی در فلسفۀ اسلامی با این بحث مرتبط است.
اما براساس این دیدگاه، چون شیء «X» ممکنالوجود است، نیازمند علت وجودی است که این علت خود در سلسلهای از علل قرار دارد که محدود به عالَم طبیعت نیست و تحقق اصل این اشیا منوط به اشیایی فراطبیعی است، ولی چون قوانین طبیعی ازجمله علل حقیقی و وجودبخش هستند، ضرورت علّی میان پدیدههای طبیعی نیز برقرار است.