Abstract:
میخاییل باختین در تبارشناسی نثر رمانگرا، که بستر چندصدایی، مقابله با ایدهآلیسم و تکسویگی فرهنگ هر جامعه است، به پدیده و مفهوم «کارناوال» میرسد. به زعم او رمان همچون کارناوالهای اعصار گذشته، میدان همایندی صداهای فرادست و فرودست، ظهور همه گونههای طرد شده از آدمیان و زبان و ایدهها، و تجلی دموکراسی و آزادی از انقیاد سلسلهمراتبهای برساخته است. او با طرح مسالهء کارناوالگرایی ظرفیت ضداقتدار و کنش انتقادی رمان را در ایجاد شبکهای از مقولات چندصدایی، رئالیسم گروتسک، زبان کوچهوبازار، بیگانهبودگی و تاجگذاری و خلع ید میداند. شهرام رحیمیان در رمان "دکتر نون را بیشتر از مصدق دوست دارد"، با طرح سوژه نامتعین و کرونوتوپ آستانهای و پیرنگ تقابلی، جهانی کارناوالی خلق کرده که بسیاری از گفتمانهای غالب و هنجارهای برساخته را به چالش می-کشد. در این مقاله، ضمن معرفی اجمالی نظریه کارناوال باختین، به بازخوانی رمان یادشده از این منظر پرداختهایم. نتایج بهدستآمده از پژوهش به نگاه انتقادی اثر به غلبهء گفتمان تکسویهء «تعهد» در تاریخ معاصر ایران، ایجاد خودآگاهی در خواننده نسبت به امکان سوژگی و تواناییاش در فراروی از مرزهای سلطه، و برهمکنش فضای سیاسی جامعه و تفکر انتقادی، گواهی میدهند.
Abstract: Through his analysis of the genealogy of novelistic prose, which is a ground for polyphony and accordingly an objection to idealism and cultural monophony in every society, Mikhail Bakhtin discusses the phenomenon and notion of “carnival”. According to Bakhtin, a novel, just like carnivals of old times, is a domain where all upstream and downstream voices come together, where all rejected forms of human beings and languages and ideas are present, and is a domain where democracy is manifested along with freedom from every constructed hierarchical subjugations. In his theory of carnivalesque, novel’s capacity to oppose any dominion along with a capacity to critical thinking lies in the ability to construct a network of polyphonic items, grotesque realism, vulgar language, alienation and crowning and eviction. Shahram Rahimian, in his novel “...” manages to create a carnivalesque universe through developing indeterminate subject, threshold chronotope and contrastive plot. This carnivalesque universe challenges many ruling discourses and manufactured norms. This article starts with a brief introduction to Bakhtin’s carnivalesque theory and continues to a re-reading of the abovementioned novel through this theory. The results of this critical view to the novel confirm ruling dominion of the discourse of “commitment” in Iran’s contemporary history, the development of self-consciousness in reader towards the possibility of subjectivity and her ability to leaving behind the boundaries of dominion, and the interaction between society’s political sphere and critical thinking.
Machine summary:
شهرام رحیمیان در رمان دکتر نون زنش را بیشتر از مصـدق دوسـت دارد، بـا طـرح سـوژه نامتعین و کرونوتـوپ آسـتانه ای و پیرنـگ تقـابلی، جهـانی کارنـاوالی خلـق کـرده کـه بسـیاری از گفتمان های غالب و هنجارهای برساخته را به چالش میکشد.
شهرام رحیمیان در رمان دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد، با ایجاد بـرهمکنش تقابلی میان گفتمان های رسمی و غیررسمی قدرت سیاسی و عشق ، به بازنمایی روایتـی از انسـان مسأله دار٣ در دنیای چندصـدایی مـدرن مـیپـردازد.
«بررسی مصـداق هـای چندصـدایی در رمان دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» (اسـتادمحمدی و دیگـران ، ١٣٩٦)؛ پژوهنـده نظر بر حضور مؤلفه هایی چون همآیندی گفتمان اقشـار مختلـف جامعـه ، گفتمـان هـای متضـاد سیاسی و تعدد شخصیت راوی غلبه چندصدایی بر رمان را نتیجه گرفتـه اسـت .
«تجسم بخشیدن دقیقاً همان کـاری اسـت که کارناوال با روابط میکند؛ وقتی مانند رمان ، نظرها را به تنوع این روابط جلب مـیکنـد و بـر ایـن امر پای میفشارد که نقش های اجتماعی که به واسـطه روابـط طبقـاتی تعیـین شـده انـد، سـاخته شده اند و نه داده شده ، یعنی به طور طبیعی حاکم نشده اند بلکه در متن فرهنـگ تولیـد شـده انـد» (هولکوییست ، ١٣٩٥: ١٤٤-١٤٥).
نمونـه هـای زیـر از متن رمان نمایانگر پیوند موقعیت روحی شخصیت با کرونوتوپ آستانه ای است : ١- تا آن دو مرد سارق ، ملکتاج پیچیده در پتو را بـه اتـاق خـوابش ببرنـد و روی تخـت بخوابانند، دکتر نون چنـان بـغ کـرده کنـار در حیـاط ایسـتاده بـود و بـا نگـاه بـیقـرارش گوشه پسله های حیاط را در پی همسرش میکاوید که انگار ملکتاج بـه خـاطر لجبـازی بـا او خودش را به مردن زده بود و با اراده او دوباره زنده میشد (رحیمیان ، ١٣٨٣: ١٠).