Abstract:
اوسیای ارسطو در ورود به ایران باستان و جهان اسلام نيز بهمان سرنوشت خود در غرب دچار شد. همانگونه که در غرب از میان آنهمه معادل و حتی معادلهای درستتر، واژة substance در متون فلسفی تثبیت شد، در جهان اسلام نیز معادلی هم معنا با substance، یعنی جوهر که معرب گوهر است، مورد پذيرش عموم واقع شد. در ترجمه های قبل و بعد از دوران ترجمه در دارالترجمة بغداد، واژه هایی همچون عین، إنیت، هویت، بودش و... نیز وجود داشت که تقریباً معنای حقیقی اوسیای مورد نظر ارسطو را میرساند؛ زیرا اوسیا از فعلto be اخذ شده و اساساً بمعنی موجود، عین یا being است، اما سرنوشت با جوهر و substance یار بود. قسمتی از برتري این نگاه جوهرنگرایانه (substantialism) ـچه در غرب و چه در شرقـ وابسته به ترجمه های اوليهيی بود که از آثار ارسطو انجام شده است. این مقاله ميكوشد ابتدا سرنوشت اوسیای ارسطو هنگام ورود به ایران و جهان اسلام را بررسی كند، آنگاه از ارتباط معانی معادلهای بکار برده شده در جهان اسلام با معانی معادلهای آنها در غرب، سخن بگويد.
Aristotle's ousia suffered the same fate in the West as it entered ancient Iran and the Islamic world. Just as among all other equivalents and even more equivalents, the word substance has taken its place in philosophical texts, so in the Islamic world, a meaningful equivalence with substance, Gohar has taken its place. In the translations before and after the translation period in Third and fourth century lunar, there were also words such as Ayin, Hoviat, Eniat, Boodesh, etc. that almost rendered the true meaning of Aristotle's intended Ousia, since Ousia used The verb to be is derived and essentially means being, but fate was with substance. Part of the success of this substantialism, both in the West and in the East, depended on early translations of Aristotle's works. In this article, the fate of Aristotle's ousia will be examined first when entering Iran and in the Islamic world, then discussing the relevance of the meanings used in the Islamic world to their meanings in the West.
Machine summary:
دوران قبل از اسلام، یعنی در زمان خسرو انوشیروان که تعدادی از آثار ارسطو در ایران ترجمه و در مدرسة گندیشاپور تدریس میشد، معادل گوهر در برابر اوسیای ارسطو انتخاب شد؛ سپس در دوران ترجمه، یعنی قرن دوم و سوم که اوج ترجمههای آثار ارسطوست، معرب این کلمه بصورت «جوهر» ـ رواج يافت ـ این جایگزینی در حالی اتفاق افتاد که یکی از مشهورترین مترجمین این دوره، یعنی ابنمقفع معادلی بسیار مناسب که تقریباً هممعنا با being و essence است، براي اوسیا برگزيد؛ «عین»، اما بدلیل کاربرد بسیار زیاد گوهر یا جوهر بوسيلة ديگر مترجمان، بويژه تثبیت فلسفی آن بدست فارابی در کتاب الحروف، این واژه برای همیشه جای خود را در فلسفه و جهان اسلام مستحکم کرد.
این احتمال را نیز میتوان داد که مترجمین پهلوی به آثار لاتین ترجمة متنهای ارسطو دسترسی داشتهاند و گوهر را معادلی مناسب در مقابل substance دانستهاند: مترجمان قدیم آثار ارسطو به عربی، غالباً جوهر را، که معرب گوهر فارسی است، معادل ousia میگذاشتند؛ گوهر از gohar پهلوی، بمعنای سرشت و نهاد یا طبیعت است.
حال پرسش اينست كه وقتی مترجمین مذکور معادل essence را مقابل اوسیای افلاطون قرار میدهند و حتی معتقدند معادل اوسیا نزد ارسطو نيز هست، چرا در تاریخ فلسفه substance و سایر مشتقات زبانی آن ـمثلاً substantial، substantiate، substantiation، substantive که بمعنای لایة زیرین است و با ذات و وجود فرق میکندـ تثبیت میگردد؟ ترجمة اوسيا به «عین» و ارتباط آن با being بعد از تثبیت استعمال واژة گوهر که در ایران باستان در برابر اوسیای ارسطو قرار گرفته بود، در متون کلامی و عرفانی از واژهیی تقریباً هممعنا با یکی از معانی اوسیای ارسطو ـمثل essence و beingـ استفاده میشد؛ یعنی «عین».