Abstract:
اهل حکمت، هنر را زائیده نیروی خیال میدانند. در نظر ایشان استناد حقیقی هنر به این نیرو وابسته به وجود مستقل قوة خیال است. در حالی که مطابق نظر نهایی حکمت صدرایی که مبتنی بر وحدت نفس و کلالقوا بودن آن است، همة قوا، عینالربط به نفساند. بر این مبنا، پرسش از چگونگی آفرینش آثار هنری از نفس چنین پاسخ داده میشود که؛ خیال، شأنِ نفس و عین تعلق به آن است. در نتیجه آثار منتسب به آن همچون هنر نیز، حقیقتاً فعلِ نفس خواهد بود و انتساب آن به خیال، ثانوی و با تسامح است. گوناگونی تجلی و ظهور نفس، سه مرتبه از وجودِ هنری را پدید میآورد که مرتبه اعلای آن واحد، اجمالی و بسیط به وجود جمعی نفس است. در اینمرتبه، وجود هنری با تمام عناصر کمالی نفس یکی است. بنابراین تمامِ معرفتها، به وجودِ واحد در نفسِ انسان موجودند و هیچ فرقی میان هنرمند و حکیم و عارف وجود ندارد. تنها در مراتب بعدی و تنزل بر مرتبة خیال و سپس خلق بیرونی اثر هنری در پایینترین مرتبة آن است که وحدت جمعی نفس در سیمای هنری خاص آشکار میشود.
While theologists consider art as a product of imagination and refer to imagination as an independent faculty, Sadra’s view, which is based on the unity of the soul as the source of all faculties, considers all faculties originating from the soul. Therefore, imagination is a function of the soul and as a result resides in it. Art is the act of soul and attributing it to imagination, which is secondary, can be considered as an act of negligence. The various manifestations of the soul constitute three stages of artistic creation, the highest stage of which is the single, concise and simple stage of the collective existence of the soul. At this stage, artistic creation is one with all the elements of perfection of the soul. Therefore, all bits of knowledge exist in the human soul, and, in this regard, there is no difference between the artist, the sage and the mystic. It is only at the next level, the level of imagination and the external manifestation of the work of art, that the collective unity of the soul is revealed in a particular artistic image.
Machine summary:
com@٥٨_mahdi_s / / نشریۀ علمی آینۀ معرفت ، سال بیست و یکم ، شمارٔە شصت و شش ، بهار ١٤٠٠ __________________________________________________________________________________________ سـخن بــر مبنــای اصــول جریــان هــای فکـری ســابق بــر ملاصــدرا و حتــی در تفســیر ابتــدایی از حکمــت صــدرایی قابــل تبیــین و تأکیــد اســت ؛ امــا بــر مبنــای نظــر خــاص ملاصــدرا در بــاب نفس شناسـی کـه متکـی بـر اصـالت و وحـدت شخصـی وجـود اسـت ، بـه نظـر مـیآیـد انتسـاب خلاقیت بـه نیـروی خیـال صـحیح نیسـت و یـا در نهایـت بـا تسـامح ، انتسـابی تبعـی خواهـد بـود.
بــر ایــن اســاس ملاصــدرا بــا مــردود دانســتن نظــر ابــن ســینا و ســهروردی معتقــد اســت نفــس ، صــور را بــا مشــاهدة امــور خــارجی، خـودش در خـودش مـیسـازد؛ در واقـع صـور خیـالی نـه در عـالم بـالاتر وجـود دارنـد و نـه از 73 پدیداری آفرینش های هنری بر اساس نظر نهایی در نفس شناسی صدرایی ٧٣ __________________________________________________________________________________________ 73 تجریـد صـور خـارجی بـه دسـت مـیآینـد بلکـه نفـس بـا مشـاهدة اشـیای خـارجی، صـورتی در درون خـود ابـداع مــیکنـد و صـور خــارجی تنهـا نقــش علـت معـده را بــرای زایـش صــور در نفـس بـه وسـیلۀ خـود نفـس ایفـا مـیکننـد.
نشریۀ علمی آینۀ معرفت ، سال بیست و یکم ، شمارٔە شصت و شش ، بهار ١٤٠٠ __________________________________________________________________________________________ بــا ایــن بیانــات مــیتــوان نتیجــه گرفــت کــه اولا: وجــود عقلــی و خیــالی هنــر نیــز پیوســته بــه همـین نحـو در حـال نـزول و صـعود اسـت بلکـه مرتبـۀ حسـی نفـس نیـز در ایـن رابطـه حضـور دارد.