Abstract:
آن چه در این نوشتار بدان میپردازیم ارائه ی دو تصویر از انسان است که درست مقابل هم قرارگرفتهاند. تصویر نخست، تصویری است که سنت فلسفی-جامعه شناسی پست مدرن از انسان امروزیمغرب زمین ارائه میدهد و تصویر دوم تصویری است که فلسفه صدرایی با تکیه بر متون غنیاسلامی از انسان ارائه میدهد. در تصویر نخست، انسان هم چون مجسمه ای بیروح و راکد است کهتماماً شیفته و فریفته خود است و در خلائی کویر گونه در پی التذاذ حداکثری خود است. اما درتصویر دوم، انسان مسافری است غای تمند که سفرش را از خاک آغاز کرده است و لحظه به لحظه باشوری وصف ناپذیر به سمت غایت خود حرکت میکند. تصویر نخست به زعم اندیشمندان مذکور،تصویر بالفعل انسان امروزی جوامع غربی و تصویر دوم، تصویر بالقوه و مدل و نقشه راه انسان به ماهوانسان است. مقایسه ی این دو رویکرد و نتایج آن هدف این نوشتار است
It is, here, presented the two conceptions of human being which are incontrast with each other: postmodern conception of contemporaryhuman being is the first one and the other is the Mulla Sadra’sconception which is based on Islamic text. In postmodern conception,human being is a spiritless body who is narcissistic charm andendeavors to accomplish his pleasures maximally. In the secondconception, man is a passenger who has an end and begins to journeyfrom mondial world enthusiastically and moves every moment towardhis end. The first conception is the actual model of modern humanbeing and the second is the model of human being as human beings.
Machine summary:
آنچه در اين مقاله به آن مي پردازيم ، مطالعه اي تطبيقي و مقايسه اي ميان دو رويکرد، يکي در سنت اسلامي (فلسفه صدرايي ) و ديگري در سنت مغرب زمين (سنت فلسفي - جامعه شناختي پست مدرن ) است ، آن هم در پاسخ به اين سؤال که «جايگاه وجودي انسان در عالم چيست ؟»؛ لذا از مباحث ديگر در حوزه انسان شناسي از جمله «چيستي و ماهيت انسان »، «قواي ادراکي و شناختي انسان » و ...
بودريار در ادامه تمثيل خود از جامعه ي پست مدرن ، به عنصر «لذت جويي » اشاره مي کند و مي گويد: «از اين پس ديگر ميل يا حتي ذوق و سليقه و تمايل خاصي در کار نيست ، بلکه با يک کنجکاوي عموميت يافته روبروييم ، يعني با يک «اخلاق تفريح » يا تکليف به خوش گذراني و استفاده ي کامل از همه ي امکان ها براي به هيجان در آوردن خود و لذت بردن ».
٣ در واقع اين همان اصل محوري فرهنگ پست مدرن ، يعني اصل به حداکثر رساندن استفاده از زندگي از طريق استفاده ي نظام مند از همه ي امکانات بالقوه لذت است .
اما در شکل ٢ که تصوير سنت فلسفي - جامعه شناختي پست مدرن از انسان است ، جهت حرکت يک جهت عرضي است بدين معنا که غايتي را دنبال نمي کند بلکه تنها به اين امر توجه دارد که لذت هايش به فعليت برسند.
اما در سنت فلسفي - جامعه شناختي پست مدرن که حرکتي عرضي براي انسان تصوير مي کند، هر گونه امر متعالي که به حرکت انسان جهت طولي ببخشد نفي مي شود.