Abstract:
ابنسینا از پیروان دیدگاه علّی در تبیین رابطه عمل و اندیشه معتقد است تمام رفتارهای اختیاری انسان پس از طی مراحل تصور، تصدیق به فایده، شوق و اراده محقق میشود. وی علم ضروری در تحقق رفتار را اعم از علم حسی، خیالی یا عقلی میداند. در برابر ویتگنشتاین متأخر با بهرهمندی از مفهوم بازی زبانی و جهان-تصویر، نقش باور در رفتار را انکار میکند. وی با ذکر نمونههای نقض نشان میدهد رفتارهای انسان به شکل غریزی و فاقد مؤلفه شناختی است. او حتی باور را تابعی از عمل انسان به شمار میآورد. تحلیل نمونههای نقض ویتگنشتاین نشان میدهد وی عنصر شناخت مورد ادعای فیلسوفان را با علم آگاهانه تمایز نداده و از عدم التفات بالفعل، فقدان مؤلفه شناختی را نتیجه گرفته است؛ همچنین وی به تفاوت مراتب علم توجه نکرده و نفی مرتبهای خاص از علم را به منزله نفی مطلق علم در عمل تصور کرده است. برخی مثالهای ویتگنشتاین با مبانی وی در بازیهای زبانی ناسازگار است
Ibn Sina, one of the followers of the causal view in explaining the relationship between action and thought, believes that all voluntary human behaviors are realized after the stages of imagination, acknowledgment of usefulness, strong desire and will. He considers mental idea including that of sensation, imagination or intellect, necessary for the realization of behavior. In contrast, the late Wittgenstein, using the concept of language game and the world-image, denies the role of belief in behavior. By citing examples of breech, he shows that human behavior is instinctive and lacks a cognitive component. He even considers belief to be a function of human action. An analysis of Wittgenstein's examples of breech shows that he did not distinguish the element of cognition claimed by philosophers from conscious conception and concluded from a lack of actual attention that there was a lack of cognitive component; He also did not pay attention to the differences in the levels of awareness and considered the negation of certain levels of it as the absolute negation of ideas in practice. Some of Wittgenstein's examples are inconsistent with his principles in language games
Machine summary:
/ سال دوازدهم ، زمستان ١٣٩٩، شماره مسلسل ٤٦ 111 عقل نظري به تنهايي هيچ گاه منتهي به عمل نميشود؛ زيرا عقـل نظـري تنهـا هست ها را درک ميکند و اين درک براي انجام فعل کافي نيست .
114 فرايند تحقق عمل از منظر ابن سينا و ويتگنشتاين متأخر شکل گيري برخي صفات شايسته و نکوهيده در انسان هـا زمينـه سـاز شـوق آنهـا ميشود؛ مثلا انسان تربيت شده و با اخلاق هنگام تخيـل لـذات زشـت ، بـه آنهـا اشتياق نمييابد؛ ولي انساني که صفات زشـتي در خـود پـرورش داده اسـت ، بـا تصور اين سنخ لذات ، به سمت آنها مشتاق ميشـود (همـو، ١٣٦٢ الـف : ٢/ ١٧٢).
قـوه اي کـه مـيتوانـد 116 فرايند تحقق عمل از منظر ابن سينا و ويتگنشتاين متأخر سنخ شناخت «هست ها» در انسان را به «بايدها» تبـديل و آن را منجـر بـه عمـل سازد، عقل عملي است .
وي حتي ميکوشد در رفتارهايي ماننـد خارانـدن دست ، غلت زدن و ناله بيمار نيز سطحي از شناخت را دخالت دهد؛ بـا ايـن همـه ويتگنشتاين مثال هايي براي نقض ديدگاه ابن سينا و ديگر طرفداران نظريه تبعيـت عمل از علم ارائه ميکند؛ لکن روشن نکرده است که با ذکر اين نمونه هاي رفتـار غريزي، آيا اساسا انتخاب گري آگاهانـه و از روي قصـد و شـناخت را در انسـان ميپذيرد يا خير؟ بديهي است ارائه چند مثال از مـواردي کـه بـه نظـر وي فاقـد عنصر آگاهي است ، نميتواند رفتارهاي آگاهانه در انسان را انکـار کنـد؛ زيـرا در اين صورت انسان را نميتوان موجودي عاقل و انتخاب گر تلقي کرد.