Abstract:
یکی از بنمایههای داستانی منظومههای عاشقانه "مرگ عشّاق" است. سراینده در این متون هنر خود را به کار میگیرد تا مرگ قهرمان را همانند تولّد او، حادثهای به یادماندنی توصیف کند. این تحقیق به روش توصیفیتحلیلی به این سوالات پاسخ میدهد که بنمایۀ مرگ عشّاق در منظومههای عاشقانۀ فارسی را چگونه میتوان طبقهبندی کرد و هر زیرگونۀ آن چه نقشی در روایت داستان ایفا میکند. برای این منظور کتاب "یکصد منظومۀ عاشقانه فارسی" (ذوالفقاری، 1394) مبنای کار قرار گرفت و این نتیجه به دست آمد که سه گونۀ مرگ طبیعی، خودکشی و قتل به همراه زیرگونهها و عللی برای عشّاق اتّفاق افتاده است.
/Users/Asus/AppData/Local/Temp/msohtmlclip1/01/clip_image001. png" width="29"> One of the motives of the love poems is "Death of Lovers". In these texts, the poet uses his art to describe the death of the hero as a memorable event. This descriptive-analytical study answers the questions of how the basis of the death of lovers in Persian love poems can be classified and what role does each of its subspecies play in the narration of the story? For this purpose, the book "One Hundred Persian Love Poems" (Zolfaghari, 1394) was the basis of the work and it was concluded that three types of death (natural, suicide and murder) with subtypes and causes, have occurred for lovers.
Machine summary:
از این تعداد، ٣٥ منظومه که ١١ سرایندگان در آنها به هفتاد مرگ عاشق و معشوق پرداخته اند، اساس قرار گرفته و ٦٥ منظومۀ باقیمانده با اینکه قطعاً مرگ برای عشّاق آنها نیز اّتفاق افتاده است ؛ اما به دلیل که شاعر به آن اشاره ای نکرده ، مبنای کار قرار نگرفته است ؛ سپس به طبقه بندی بنمایۀ یاد شده پرداخته و با کنار هم قرار دادن داستانهای مشابه به ساختار روایی و نقش داستانی آن دست یافته است ؛ در ادامه نیز براساس نتایج به تحلیل داده ها پرداخته است .
در داستانهای عاشقانۀ فارسی، اوّلین بار عّیوقی در ١٨ منظومۀ «ورقه و گلشاه » عشق عذری را مطرح کرده است با این تفاوت که وصال عشّاق ، که طبق اصول اولّیۀ این عشق ، باید پس از مرگ آنها در عالم دیگر صورت میگرفت با زنده شدن دوباره آنها به دست پیامبر صورت میپذیرد (صفا، ١٣٤٣: ١٢٢)؛ امّا پس از اینکه نظامی داستان عربی «لیلی و مجنون » را به نظم فارسی درآورد، مجنون نمونۀ کاملی از عشق و مرگ عذری شد.
در خزان همان سال ، محمود بیهیچ بیماری، جان به جان آفرین تسلیم میکند و ایاز چنان مجنون وار بر تربت محمود میگرید که تبی سخت میگیرد و این چنین باری دیگر، معشوقی بر تربت عاشق خویش جان میدهد: ز تاب تب چنان چهره برافروخت که محمود از حرارت در لحد سوخت (ذوالفقاری، ١٣٩٠: ٦٩) گفتنی است از میان منظومه های عاشقانۀ عشق مذکّر مربوط به قرنهای ٨ تا ١٢ بجز دو مورد یاد شده ، که مرگ عشّاق به صورت طبیعی اّتفاق افتاده ، هیچ کدام به مرگ پایان نیافته است و غمنامه نیست .