Abstract:
براساس چارچوب نظری هابرماس، از «نسبت اندیشه و سیاست» در سیر تاریخ اندیشۀ سیاسی غرب، اندیشه و سیاست در دوره کلاسیک و در سنت ارسطویی حول مفهوم «سعادت» با هم عجین میشوند؛ زیرا اندیشه، سعادت را تعریف میکند و سیاست در خدمت تحقق مفهوم سعادت، قرار میگیرد. حال آنکه در اندیشه سیاست مُدرن و در سنت هابزی، اخلاق و سیاست از هم جدا میشوند. در حقیقت هدف ساختار سیاسی شاهنامه، سعادتمند کردن شهروندان و همچنین زمینهای برای ایجاد امنیت و تحقق رفاه میباشد؛ با این توصیف، طبق چارچوب نظریه هابرماس، مقاله حاضر بر این نظر است که در اندیشه متفکران مکتب فرانکفورت، اندیشه و سیاست همانند سنت کلاسیک، میتواند مفهوم رفاه در جهت مذهبی و علم سعادت، عدالت، امنیت و کمک به نیازمندان را به وجود آورد که همان «اخلاق فضیلت» است؛ «اندیشههای سیاسی» که مورد علاقه ماکیاولی و «نظم اجتماعی» که مورد نظر مور است، با توجه به زندگی «فضیلت-مندانه» شهروندان توضیح داده نمیشوند. مسئله این متفکران مدرن برخلاف متفکران کلاسیک، نه پرسش از شرایط اخلاقیِ «زندگی خیر»، بلکه پرسش دربارۀ شرایط واقعی بقاست که مورد نظر مور است. با این توضیح میتوان حد فاصل میان عقلانیت ارتباطی در تقابل با عقلانیت ابزاری را طبق نظر فرانکفورت در ساختار سیاسی شاهنامه بررسی نمود که این مکتب ما را به «وفاق اجتماعی» میرساند و رسیدن به رهایی از تعلقات دنیایی را همان خرد عینی میداند.
Machine summary:
در حقيقت هدف ساختار سياسي شاهنامه ، سعادتمند کردن شهروندان و همچنين زمينه اي براي ايجاد امنيت و تحقق رفاه ميباشد؛ با اين توصيف ، طبق چارچوب نظريه هابرماس ، مقاله حاضر بر اين نظر است که ديدگاه سياسي در جنگ ، جزء جداييناپذير جوامع است و دولت ها تلاش بسياري به کار ميگيرند تا ارتش هايي منظم و آماده براي کشورگشايي و مبارزات پياپي در خدمت داشته باشند.
بر اساس آنچه گفته شد، ميتوان جامعۀ موجود در شاهنامه را جامعه ايي دانست که از دوره ابتدايي خود به سوي تکامل گام بر ميدارد و اگر چه بسياري از افکار ابتدايي را در لايه هاي انديشۀ مردمانش دارد، اما اين افکار به تدريج به سوي منطقي شدن سوق داده ميشوند و هرچه به دوره تاريخي نزديک تر ميگردد محدوديت و حصار انديشه ها کمتر و کمتر ميشود و بايد گفت : زمينه سياست داخلي برنامه دولت ها، براي ايجاد امنيت و رفاه عمومي در سرزمين هاي تحت امر و ميزان موفقيت حکام در اين زمينه بررسي ميگردد.
در شهر حلوان يا اران که از اهواز تا پارس را در بر ميگيرد، بيمارستان نيز ساخته ميشود: از اهواز تا پارس يک شارستان بکرد و برآورد بيمارستان اران خواند آن شارستان را قباد که تازي کنون نام حلوان نهاد (همان : ٢٠٨) اگر چه در دوره هاي اساطيري و پهلواني، شاهد توجه به امر پزشکي و درمان هستيم و به طور مثال از پادشاهي چون جمشيد، به عنوان به وجود آورندة پزشکي ياد ميشود و يا در داستان زال و رودابه از عمل جراحي رودابه ، سخن گفته ميشود يا در داستان سهراب از دارويي درمان کننده ياد ميگردد و نيز در داستان سياوش از داروسازي زنان سخن به ميان ميآيد، اما تنها در دورة تاريخي است که به ساخت مکان هايي خاص براي درمان بيماران با عنوان بيمارستان اشاره ميگردد؛ که اين نکته ميتواند نشان از پيشرفت دانش پزشکي بشر آن روزگاران باشد.