Abstract:
جوزف کمبل با بررسی داستانهای اساطیری مختلف از گوشه و کنار جهان، کهن الگوی سفر قهرمان را مطرح میکند. او معتقد است در تمامی این داستان ها سفر قهرمان تابع الگویی ثابت است. در پژوهش حاضر این الگو در کنار کهن الگوهای دیگری چون سایه، پیر فرزانه، آنیما و سایر نمادهای اساطیری در منظومۀ گل و نوروز بررسی می شود. بررسی و تحلیل منظومۀ گل و نوروز براساس این الگو خوانش نوینی از این روایت غنایی به دست می دهد. سفر نوروز اگرچه در ظاهر سفری برای رسیدن به معشوق است ولی در باطن سفری دینی محسوب می شود. نوروز پس از رسیدن به گل، او را که بر دین مسیحیت است، با آیین محمدی به کابین خود درمی آورد و پس از پشت سر گذاشتن پرده های جهالت، به جامعه خود بازمی گردد. طی این طریق به قهرمان چهره ای کیهانی می دهد، به نحوی که جامعه او را با آغوش باز استقبال می کند. جاودانگی نوروز مدیون ارزش هایی است که بعد از بازگشت به جامعه تزریق می کند.
In the book “The Hero with a Thousand Faces”, Joseph Campbell introduces the hero’s journey archetype by examining various mythical stories in all over the world. He believes that in all stories, the hero’s journey follows a constant paradigm. In this research, this paradigm is investigated besides other archetypes including shadow, old wise man, anima and other mythical symbols in the book “Gol and Nowruz”. Examining this verse based on the Joseph Campbell approach is a new reading of this lyrical narrative. Although, Nowruz’ journey is done apparently to reach the beloved, in fact, it is considered a religious journey. Nowruz gets marry to Gol, as a Christian girl, by converting her to Islam after reaching her and returns to his country by uncovering the veil of ignorance. This journey introduces the hero as a universal figure, so that the society accepts him eagerly. He owes his immortality to the values that grants them to the society.
Machine summary:
٤-عبورازنخستين آسـتان ٥- شکم نهنگ ياعبورازقلمروشب مرحلۀدوم ،مرحله عبورازآزمون هايتشرف يافتگيوحصول پيروزياست که به شش زيرمجموعۀزيرتقسيم ميشود:١-جاده آزمون هاياصورت خطرناکخـدايان ٢-ملاقـات باخدابانويابازپس گرفتن نشاط دوران کودکي٣-زن بـه عنـوان وسوسـه گـريعنـيدرک تجربه عذاب اديپ ٤-آشتيباپدر٥-خدايگون شدن برکت نهايي مرحلۀسوم وبازگشت وپذيرفته شدن درجامعه که بـرايادامـه چرخـۀپايـدارانـرژي معنويدرجهان ،حياتياست وازسويجامعه ،توجيه غيبت طولانيقهرمان است ،به نظـر خودقهرمان ازهمۀمراحل ديگرسخت ترمينمايدوشامل شش زيرمجموعه زيرميباشـد: ١-امتناع ازبازگشت ياانکارجهان ٢-فرارجادويييـافـرارپرومتـه ٣-رسـيدن کمـک از خارج ٤-عبورازآستان بازگشت ويابازگشت بـه دنيـايعـادي٥-اربـاب دوجهـان ٦- دست يابيبه آزاديدرزندگيياماهيت وعمل کردبرکت نهـايي.
ک: همان :٦٢)گرچه باتوجه به فضايداستان غناييوروح حاکم برآن جهان افـروزموجـودي ترسناکومنحوس نيست ولياوراميتوان نمادغرايزسرکوب شده دانست ،شخصـيکـه ابتدابرسريرقدرت تکيه داشته وليدولت ازاوروينهان کرده وازتخت وبخت جدايش کرده است : بيفگندازسرتخت بلندم جداکردازبرتخت بلندم (خواجو:٣٢) درسفر،دخترقيصرروم راميبيندوشيفته اش ميشودوليپيريبه اونصيحت ميکنـد که گرداين کارنگردد: مرواين راه تاازره نيفتينگرديبيخودودرچه نيفتي (همان :٣٣) نوروزباشنيدن وصف گل عاشق اوميشود،درحقيقت بااين نـدازنـدگياوازحالـت عاديوتعادل خارج ميشودوجرقه ايبـرايتغييـردرنهـادنـوروززده مـيشـودواورا ترغيب ميکندتابه سمت سرزمين روم حرکت کند.
ايـن نويـدثمـرة کمکياست که به شروين کرده وپيراکنون نوروزرالايق اين برکت ميداند: بـرآورديزراه لـطـف کـاريتوراهم درکمن افتدشکاري مخورغم کزغمت شاديفزايدزاقبالت گل دولت برآيد (خواجو:١٥٥) اين کشيش پيرهمان شخصيت راهنمادرناخودآگاه فرداست کـه يونـگ آن راپيرخـرد مينامد.
روم سرزمين مسيحيان است ونوروزدردين احمدي؛اوگل رابادين محمـديبـه کـابين خوددرميآوردوبه اين طريق درکناربه دست آوردن معشـوق ،بـه يـک برتـريدينـيو آيينينيزدست مييابد: به دين احمديوکيش تازي به آيين بزرگان حجازي گل شيرين شمايل رابه کابين به خسرودادهمچوجان شيرين (خواجو:٢٣٣) ج ) بازگشت :سومين وآخرين مرحله ازسفرقهرمان ،بازگشت اوبه سمت جامعه خود است که ازبخش هايزيرتشکيل ميشود: امتناع از بازگشت بسياراتفاق ميافتدکه قهرمان بعدازکسب برکت نهايي،ازبازگشت بـه سـمت مبـداو تزريق آن به جامعه گسيل دارنده امتناع ميورزد.