Abstract:
در قرن بیستم، علاوه بر پیشرفت چشمگیر فنّاوری و تعدد اختراعات و اکتشافات در حوزههای علمی، دگرگونی عظیمی نیز در زمینۀ ادبیات و نقادی صورت گرفته است. نظریههای ادبی پس از قرن بیستم مدام دچار تغییر و تحول شده و هر بار معیارهای تازهتری مطرح میشوند. معیار و شاخصهایی که به وجود میآیند مسیرهای تازهای را پیش روی اهالی ادبیات و نظریهپردازان فرهنگی و هنری میگشایند. در هر دورهای برای هنر و نظریههای ادبی و نقادی، تعریفها و نظریهها و چارچوبهایی مطرح و پذیرفته بوده است. اما آنچه امروز بهعنوان یک نکتة مهم به پذیرش عام رسیده آن است که تعدادی از نظریهها موقتی هستند و دیر یا زود دیگرگون خواهند شد. این معیارها مدام در حال تغییرند و این تغییرات بهسرعت پیش میرود. پژوهش حاضر تلاش دارد که به موضوع موقتی یا پایدار بودن نظریههای نقادی بپردازد. این مسئله همواره بهصورت پرسشی اساسی مطرح بوده است که آیا روشهای نقادی به منشی علمی و قانونمند تبدیل شدهاند و توانستهاند به معیارهای خود نظم ببخشند. آنچه تحت عنوان کلی نقد مدرن در اوایل قرن بیستم آغاز میشود، بر مبنای منطق استدلال علمی و همسو با جنبش زبانشناسی، تلاشی است برای یافتن دیپلماسی و مبانی علمی نقد ادبیات و هنر که با نظریة فرمالیسم آغاز شد و نظریههای پس از آن ادامه یافت. برای تحلیل این مسئله، سه نظریۀ ادبیِ فرمالیسم، ساختارگرایی و پساساختارگرایی در این تحقیق به روش تحلیلی مورد بررسی قرار گرفتهاند.
Literature and criticism were enhanced and developed during the 20th century, in addition to the remarkable advancement of technology and the multiplicity of inventions and discoveries in scientific fields. The upsurge of current literary theory has become something of significant phenomenon in contemporary literature, emerging as formidable force in interdisciplinary subjects. “Literary theory” is the body of ideas and methods we use in the practical reading of literature. By literary theory we refer not to the meaning of a literary work, but to the theories that reveal what literature can make sense. Literary theory is a description of the underlying principles, one might say the tools, by which we attempt to understand literature. All literary interpretation draws on a basis in theory but can serve as a justification for very different kinds of critical activity. The theory of literature has been changed during 20th century and presented new criteria. Such criteria have been changed constantly and very quickly. This study tries to examine and criticize such theories and to what extent they are permanent or temporary. There has been an essential question whether critical literature theories are able to present themselves in logic structure? Therefore, this paper has applied three literature theories such as formalism, constructivism, and post constructivism by using descriptive and analytic approach as mythology.
Machine summary:
ازاين رو سؤالاتي مطرح مي شوند: چگونه مي توانيم گوشه اي از اين زندگي و تحول ذاتي آن را بازشناسي کنيم ؟ چگونه مي توانيم به گوشه اي از معماي هستي که در بعضي از آثار هنري خود را پيدا و پنهان نشان داده اند و نهفته اند پاسخ بگوييم ؟ آيا شيوه هاي دستيابي به اين سرشت معماگونه ، يا به عبارتي شيوه هاي نقادي ، قانونمند هستند؟ اين قوانين کدام اند؟ در بستر کدام تاريخ روييده اند؟ آيا روش هاي نقادي داراي قوانين ثابتي هستند؟ يا آن ها همچون هنر، که به عنوان گوشه اي از زندگي ، در حال تغيير است ، دستخوش تغيير مي شوند؟ آيا مي توان خرد هرمنوتيک را در پديده هاي هنري به عنوان قوانيني براي نقد برگزيد؟ در نهايت آيا اين همان چيزي است که تاريخ نقد در جست وجوي پاسخي قانع کننده براي آن به وجود آمده است ؛ تاريخي که از آغاز تا امروز همچنان بر آن است تا شيوه هاي نقادي را قانونمند کند و بستري مناسب براي تبيين آثار ادبي و هنري فراهم آورد؟ براي پاسخ گويي به اين قبيل سؤالات و نيز براي نزديک شدن به جلوه هاي عمومي نقادي در دوران معاصر و همچنين براي هم آوايي با خرد هرمنوتيک از بررسي برخي از قله هاي نقادي و نظريه هاي ادبي ناگزيريم .
اگرچه معمولا نقد برداشتن لايه هاي پنهان و درواقع ترجمه بصري ، صوتي و حرکتي است که با کلام صورت ميگيرد، اما به هرحال منتقد بايد همواره اثر هنري را با اتخاذ يک ديپلماسي و بر پايه يک مکتب تفسيري تحليل و آسيب شناسي کند و درمجموع در خدمت آن باشد نه به جاي آن بنشيند .