Abstract:
در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی ماهیت غذای نور و نورخواری در آثار منظوم مولانا و اهمیت آن در درک ماهیت معرفت صوفیانه پرداختهایم. مسئلۀ تحقیق ماهیت غذای نور و نور خوردن از دیدگاه پدیدارشناسی و هستیشناسی عرفانی، جایگاه آن در نظام خاص معرفتی مولانا و اهمیت آن در توصیف و تبیین ماهیت معرفت صوفیانه است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که هرچند چشیدن و نوشیدن نور تجلی الله، در آثار صوفیان قبل از مولانا، با اصطلاحاتی مانند «ذوق»، «شُرب» و «رَیّ» بیان شده است، غذای نور و نور خوردن تجربۀ خاص صوفیانۀ مولوی هستند که نباید به آنها با نگاه ادبی- زیباییشناختی مبتنی بر تخیل خلاق نگریست، بلکه باید به آنها، به عنوان حقایق و پدیدههای خاص روحانی و معنوی نگریست که در بستر و زمینۀ خاص صوفیانهشان قابل بررسی و تحلیل و از منظر توصیف معرفت صوفیانه مهم هستند.
In the present article, we have studied the “Food of Light” and “Light-eating” in the works of Rumi and its importance in understanding the nature of Sufi knowledge with a descriptive-analytical method. The problem of researching is the nature of light food and light-eating from the perspective of mystical phenomenology and ontology and its place in Rumi's special epistemological system and its importance in describing and explaining the nature of Sufi knowledge. The research findings show that although tasting and drinking the light of the manifestation of God, in the works of Sufis before Rumi has been expressed in terms of terms such as “ذوق” (Taste), “شرب” (Drink), and “ری” (Slake), “Food of Light” and “Light-eating” are Rumi's special Sufi experiences that should not be viewed from a literary-aesthetic look based on creative imagination that can be studied and analyzed in their specific spiritual and spiritual truths and phenomena, which can be studied and analyzed in their specific Sufi context and are important from perspective of describing Sufi knowledge.
Machine summary:
یافته های تحقیق نشان می دهد که هرچند چشیدن و نوشیدن نور تجلی الله ، در آثار صوفیان قبل از مولانا، با اصطلاحاتی مانند «ذوق »، «شرب » و «ری » بیان شده - است ، غذای نور و نور خوردن تجربۀ خاص صوفیانۀ مولوی هستند که نباید به آن ها با نگاه ادبی - زیبایی شناختی مبتنی بر تخیل خلاق نگریست ، بلکه باید به آن ها، به عنوان حقایق و پدیده های خاص روحانی و معنوی نگریست که در بستر و زمینۀ خاص صوفیانه شان قابل بررسی و تحلیل و از منظر توصیف معرفت صوفیانه مهم هستند.
از دید روش شناسی ، بر اساس منظر تجربه مدار، بهترین بررسی ها در زمینۀ آثار مولوی یا هر صوفی بزرگ دیگر، تفسیر و تأویل متون آن ها با متون خود آن ها با در نظر گرفتن زمینۀ یا بافت تکوینی آن هاست که بهتر است با روش های زبان شناختی نوین تحلیل و تفسیر متن ، نظیر ساختارشناسی ، نشانه شناسی ، معناشناسی و تحلیل گفتمان صورت گیرد [برای اهمیت تفسیر مثنوی با مثنوی ، دیوان شمس و فیه ما فیه نک : ۲۱، ص ۱٤ نظر سید حسن نصر و نیز برای آثاری که با همین رویکرد نوشته شده اند، نک : ۲۸؛ ٥٠؛ ٤۱؛ ۳٥].
او به عنوان یک صوفی واصل که به سطوح والای سلوک و صیرورت ، تحقق و معرفت صوفیانه رسیده است ، از تجربۀ خاص عرفانی تجلی نور الله بر وجودش و خوردن و نوشیدن نور حق سخن می گوید که نتیجۀ این تجلی نور الله ، ابیات دیوان شمس و مثنوی معنوی است .