Abstract:
خیر عمومی بهعنوان یکی از مفاهیم اساسی در اندیشه سیاسی تاکنون بهصورت مستقل بررسی نشده است. در حالی که این مفهوم در کنار مفاهیمی چون منافع عمومی، مصالح عمومی، سیاستگذاری عمومی، منافع مشترک و خیر مشترک، اساس و بنمایه اغلب رویکردها و جدالهای مکاتب گوناگون را شکل بخشیده است. در گفتمان متداول علوم سیاسی خیر عمومی به امکانات مادی، فرهنگی یا نهادی گفته میشود که اعضای یک جامعه در آن اشتراک منافع دارند. این پژوهش در صدد است با بررسی تطبیقی اندیشههای سیاسی امام خمینی و آیتالله نائینی در قالب چهار چوب نظریه بحران توماس اسپریگنز عمدهترین وجوه اشتراک و افتراق نظریات سیاسی ایشان را در مورد مبانی نظریه خیر عمومی را فراهم آورد؛ که بر این اساس عمدهترین وجوه اشتراکات مفاهیمی نظیر قانونگرایی، نفی استبداد، محوریت نقش مردم در حکومت و وجوه افتراق، شکل حکومت، مبنای مشروعیت حکومت و شرایط حاکم اسلامی میباشند. در مجموع هر دو متفکر، با توجه به پیشینههای علمی در زمینه رابطه شریعت و سیاست تفسیر خاصی را ارائه نمودهاند و همچنین، در مواجه با مفاهیم سیاسی جدید، چشمانداز جدیدی را در نظریات فقهی شیعی ایجاد کردند. محوریترین دیدگاههای سیاسی علامه نائینی به مثابه آغازگر این حرکت در سنت فقهی سیاسی شیعه دفع استبداد وتوجیح فقهی حکومت مشروطه بود که بر اساس رهیافت سلبی او بنا میشد. در مقابل حضرت امام خمینی بهعنوان خلف علامه نائینی در این حرکت با نگرشی وسیع و همهجانبه و بر پایه رهیافت ایجابی به اندیشهورزی در این باب پرداخت.
Common good as one of the basic concepts in political thought has not been studied independently yet. This concept, along with concepts such as public interests, public expediencies, public policy, common interests and common good, has formed the basis and foundation of most approaches and controversies of different schools. In the common discourse of political science, the public good refers to the material, cultural or institutional possibilities in which the members of a society share interests. This study aimed at providing the most fundamental sharing and differentiating aspects of Imam Khomeini and Ayatollah Naeini’s political ideas and their political views on the foundations of the theory of public good through a comparative study of their political ideas in the framework of the crisis theory of Thomas Spriggens. Accordingly, the main commonalities are the concepts such as legalism, denial of tyranny, the centrality of the role of the people in government and the differences, the form of government, the basis of government legitimacy and the conditions of Islamic rule. In general, both thinkers, according to scientific proposals in the field of the relationship between Sharia and politics, offered a special interpretation and created a new perspective in Shiite jurisprudential theories in dealing with new political concepts. Allameh Naeini's most central political views as the initiator of this movement in the Shiite political jurisprudential tradition were the rejection of tyranny and the jurisprudential justification of the constitutional government, which was based on his negative approach. On the other hand, Imam Khomeini, as the successor of Allama Naini, in this movement, with a broad and comprehensive approach and based on a positive approach, developed this issue.
Machine summary:
نائيني مشارکت عملي گسترش يافته مردم در نهضت مشروطيت را در مقابل حکومت استبدادي تبديل به يک حق کرد و با استدلال هاي قوي ديني از لحاظ نظري از آن دفاع کرد و مردم را شريک پادشاه در قدرت سياسي دانست : آحاد ملت با شخص سلطان در ماليه و غيرها از قواي نوعيه شريک و نسبت به همه ي آنها متساوي و يکسان و متصديان امور همگي امين نوع اند نه مالک و مخدوم و مانند ساير اعضا و اجزا در قيام به وظيفه ي امانت داري خود مسئول ملت و به اندک تجاوز مأخوذ خواهند بود (١٢-١١ :١٩٧٩ ,Naeini).
همان طور که آشکار است به نظر امام خميني حکومت في نفسه ارزش ندارد بلکه در واقع وسيله اي براي اجراي احکام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم است (٢٧ :٢٠٠٢ ,Imam Khomeini).
همان طور که ذکر شد، امام خميني علاوه بر دلايل عقلي و عرفي ، به دلايل ديگري از شرع نيز اشاره دارد و براي اثبات ضرورت تشکيل حکومت استناد مي کند که استدلال آوري بر اساس رهيافت ايجابي ايشان صورت عملي به خود مي گيرد و به وضوح آشکار است که نسبت به نائيني در جهت اثبات خويش به صورت کامل تري عمل کرده است .
و طوري که امام خميني در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي جمهوري اسلامي را مدل حکومتي خويش قرار داد (١٨١ :٢٠٠٦ ,Imam Khomeini)؛ که لفظ جمهوريت و کار رفته در آن بر مردمي بودن حکومت اشاره دارد که به پذيرش حق مردم در انتخاب نوع نظام سياسي و حاکم آن اشاره داشته و قالب و شکل حکومت را تشکيل مي دهد.