Abstract:
بررسی نقش تأویل در فهم متون دینی و عدول از ظواهر الفاظ آیات قرآن، یکی از چالشبرانگیزترین مسائل مسلمانان بوده است. در سدۀ اخیر طرح مکتب تفکیک و مشخصاً طرد تأویل و تأکید بر خالصمانی ظواهر متون قرآنی، نزد این مکتب، دو قطب طرفداران و مخالفان تأویل در حوزۀ دینپژوهی را بدنبال داشته است. این مقاله با روش کتابخانهای و تحلیل و مقایسۀ آثار استاد حکیمی و علامه طباطبایی، این مسئله را موردبررسی قرار داده است که یافتهها، حاکی از نهایت افتراق و جدایی بین دو دیدگاه در نوع تبیین و روش اتخاذی آنان است. و نیز با توجه به ذوبطون بودن کلام وحی هیچ فرقه و مکتبی گریزی از تأویل نداشته و برخلاف مشی تفکیکیان و استاد حکیمی فهم عمیق معانی دین و رسیدن به گوهر ناب و خالص کلام وحی، نه در عصری سازی آن متون، که مرهون بکارگیری تأویل است و طرح تفکیک ظواهر متون دینی برای پرهیز از تأویل در مقام یک ایده و رؤیای غیرعملی بازخواهد ماند.
Examining the role of ta`wil in understanding religious texts and passing from the appearances of the words of Quranic verses has been one of the most challenging issues for Muslim scholars. In the last century, appearance of the school of tafkik, and specifically denial of ta`wil and emphasis on the necessity of the purity of the appearances of Qurchr('39')anic texts, has led to two poles of proponents and opponents of ta`wil in the field of religious studies. This article examines the issue with an analytic method and library-based technique and compared of the works of professor Hakimi and Allameh Tabatabai in the field. The findings indicate maximum difference between the two views in the type and method of explanation. Also, due to the revelation`s state of being of various levels, no sect or school has escaped from ta`wil. The way to separate the appearances of religious texts to avoid ta`wil will remain an impractical idea and dream.
Keywords: Tabatabai, Hakimi, Ta`wil, Tafsir, Quran, Hadith
Machine summary:
«فلاسفه شيعي متأخر از خواجه مسائل لازم کلامي را در فلسفه مطرح کردند و با سبک و متد فلسفي آنها را تجزيه وتحليل کردند و از متکلمين که با سبک قديم وارد و خارج ميشدند، موفقتر بودند» (مطهري، 1375: 69) در اعصار اخير نيز ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﻳﻲ با تبيين ﻣﻌﺎرف اسلامي در سه عنصر ﻛﺘـﺎب، ﺳـﻨﺖ و ﻋﻘﻞ از آنها بهعنوان ﺳﻪ ﺣﺠﺖ ﻣﻌﺘﺒر دين اسلام نام برده است و ضمن اشاره با جايگاه رفيع نصوص ديني بر نقش بيبديل عقل در کنار آيات و روايات و فهم متون ديني از طريق موازين عقلي صحه گذاشته، باعث ارائه بيان جديدي از تأويل متون ديني ميشود.
بنابراين روش علامه در تبيين معناي تأويل برپايه طرح اقوال و گزينههاي موجود، سپس نقد و بررسي آنها بهگونهاي مستدل، با نماياندن موارد نقض آن اقوال و حذف گزينههاي غلط به گزينه نهايي و معناي مختار خويش ميرسد و چنين است که از بين چهار قول مرسوم مفسران در تبيين معناي تأويل، با رد اقوال يک تا سه، نهايتاً قول چهارم را درستتر يافته و با اختيار این قول و رفع نواقص آن تفسير نويني از اين موضوع ترسيم نموده است که اين نوع رويکرد ميتواند ناشي از مشي استدلالي ايشان در بهکارگيري اصول فلسفه در معرفت ديني باشد، چراکه علامه در تفسير الميزان هرجا که بحث از عقلانيت و تدبر در قرآن پيش آمده، گريزي به مباحث تاريخي، فلسفي، روایي زده و همين رويکرد باعث شده تا تفسير الميزان بهعنوان گرانسنگترين و متقنترين تفسير قرآني با خط و مشي فلسفي رويکردي نوين به مباحث قرآني داشته باشد.