Abstract:
خشونت علیه زنان، هر نوع رفتار خشن وابسته به جنسیت است که موجب آسیب جسمی، جنسی، روانی و رنج زنان میشود. چنین رفتاری میتواند با تهدید، اجبار و سلب مطلق اختیار و آزادی به صورت آشکار و یا پنهان انجام شود. در این راستا پژوهش حاضر به دنبال بررسی خشونت علیه زنان در بین زنان شهر بوشهر با استفاده از روش کیفی و با رویکرد روش نظریه زمینهای میباشد. مشارکت-کنندگان در پژوهش حاضر ۱2 نفر از زنان شهر بوشهر بودهاند که به صورت نیمهساختاریافته با آنها مصاحبه شده است و سپس داده-های حاصل از آن با استفاده از کدگذاری سه مرحلهای باز، محوری و گزینشی تحلیل گردیده است. یافتهها نشان از وجود پنج مقوله محوری «فرهنگ مردسالار و نابرابری جنسیتی نهادینه شده»، «کیفیت تعاملات زوجین»، «مشروعیت بخشی سیستم فرهنگی به خشونت»، «استراتژی زنان در مقابله با خشونت» و «بازتولید نگرشهای مردسالاری نسبت به زنان» میباشد. مقوله هسته پژوهش نیز «حاکمیت ایدئولوژی مردسالار و هژمونی سلطه مذکر» میباشد؛ خشونتی که از سوی مردان علیه زنان اعمال میشود در هر وضعیتی متأثر از جایگاه قدرتمند مردان در روابط بین فردی و اجتماعی است. مردسالاری به عنوان یک عامل قوی در خشونت علیه زنان تأثیر دارد و خشونت متأثر از نظام مردسالار است.
Violence against women is any form of gender-based violence behavior that causes physical, sexual, psychological harm and pain to women. Such behavior can be done openly or covertly by threatening, coercing, and outright deprivation of liberty. Violence against women is a phenomenon in which women are abused by the opposite sex because of their gender and simply because they are women. In this regard, the present study seeks to investigate the violence against women among women in Bushehr in frame of the qualitative method using the grounded theory. Participants were 12 women who were interviewed in a semi-structured manner and then the data were analyzed using three-step coding of open, axial and selective. The findings indicate the existence of five axial categories including "patriarchal culture and institutionalized gender inequality", "quality of couples' interactions", "legitimization of the cultural system to violence", "women's strategy against violence" and "reproduction of patriarchal attitudes towards to women ". The core variable of the research is "the rule of patriarchal ideology and the hegemony of male domination"; Violence perpetrated by men against women in any situation is affected by the strong position of men in interpersonal and social relationships. Masculinity as a strong factor impacts on violence against women and violence is influenced by the patriarchal system.
Machine summary:
مسئلة اصـلي پـژوهش ايـن است که زنان خشونت ديده، پديدة خشونت عليه خود را چگونه درک، تفسير و معنـا ميکننـد؟ چگونـه بسترها و شرايط بروز خشونت را توصيف ميکنند؟ خشونت هاي اعمالشده بر آنهـا چگونـه اسـت ؟ چـه راهبردهايي در برابر آن اتخاذ ميکنند و پيامدهاي اين پديده براي آنها چههاست ؟ پيشينة پژوهش شايان و همکاران (١٣٩٤) پژوهشي با هدف بررسي عوامل مؤثر بر همسرآزاري در زنان مراجعهکننده به مرکز پزشکي قانوني شهر شيراز انجام دادهاند.
روند استخراج مفاهيم و نام گذاري مقولههاي تحقيق مفاهيم خرده مقوله مقوله اصلي مقوله هسته پذيرش اقتدار مردانه- پذيرش کليشههاي جنسيتي - ايدئولوژي مردسالار پايبندي به نقش هاي جنسيتي- اطاعت بي چون و چرا از پدر- قدرت و حاکميت پدر زن ابزاري براي رسيدن به خواسته ها- زن وسيله اي بينش کالاانگاري براي ارضاي نياز جنسي مرد- نگاه جنسيتي به زن زن بيتوجهي به زنان در تصميمگيري خانوادگي - تبعيض و نابرابري کمارزش تلقي کردن کار خانهداري زن- بيقدرتي زن جنسيتي در خانه- تلقين ارزشهاي جنسيت زده به ذهن کودک- سلطة جنسي مردانه و فرودستي جنسي زنانه - ارجحيت فرزند پسر تجربه و مشاهدة خشونت در خانوادة مبدأ- تجربة مدل سازي خشونت کودکي فرد آزارگر در خانواده - تربيت خانوادگي و رشد روحية مردسالاري- خشونت طلبي در مردان سکوت- بياهميت جلوه دادن خشونت - ناديده گرفتن - مدارا انکار و حاشا- سکوت از ترس آبرو و بدنامي فحاشي کردن در مقابل فحاشي شوهر- سروصدا مقابله بهمثل کردن- بي احترامي به همسر در جمع خانوادگي و دوستان طلاق- قهر کردن و برگشتن به خانة پدري- طلاق انزوا و کناره گيري عاطفي مراجعه به مشاور- کمک گرفتن از اطرافيان براي حل حل مسئله به شيوه مشکل- توافق با همسر بر سر مسائل خانوادگي - سازنده سازگاري و انطباق با مسائل زناشويي فرهنگ مردسالار و نابرابري جنسيتي نهادينهشده مردسالاري وضعيتي است که در آن مردها قدرت و حاکميتي فراوان نسبت به زنها دارند؛ درواقع نامي است براي نظام و ساختاري که از راه نهادهاي اجتماعي ، سياسي و اقتصادي خود، زنان را زير سلطه دارد (آبوت و والاس ١٣٨٥: ٣٢٤).