Abstract:
انسان موجودی پرسش گر و اندیشه ورز است و همین ویژگی موجب خلق شمار انبوهی از آثار
فکری و فرهنگی در طول تاریخ شده است ؛ بی شک آنچه که موجب تداوم جریان خلاقیت و
آفرینش فکری ، هنری و فنی مدام و مستتر شده ، همانا روحیه نقادی و انتقاد است ؛ روحیه ای که
بدون تردید معطوف به بهبود امور است و از این روست که هرگز اجازه نمی دهد انسان به وضع
موجود رضایت دهد و دست روی دست بگذارد. هم چنین شیوه و روش مطالعات تطبیقی امروزه در
گستره علوم انسانی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است به طوری که بسیاری از محققان بر این
امر واقف اند که این شیوه مطالعاتی نکات مهمی از گستره اندیشه را مورد نقد و بازخوانی قرار
میدهد . در این مقاله بر آن شدیم تا با شیوه ی انتقادی و تطبیقی به موضوع مورد بحث پرداخته و
با بیان نظرات موافق و مخالف در یک مجموعه به نتایج مطلوبی از طریق مقایسه برسیم یکی از
مسائل مهم مبحث اصول فقه بحث الفاظ می باشد که اصول لفظیه عبارتند از: اصاله العموم، اصاله
لاطلاق اصاله الحقیقه، اصاله عدم التقدیر )اصاله عدم نقل، اصاله عدم اشتراک. در قوانین ما و آرای
وحدت رویه اصول لفظیه نقش بسزایی داشته اند و در پیشبرد اهداف قانون گذار به عنوان فاکتوری
مهم از آن یاد می شود اما آنچه که در این پژوهش مد نظر نگارنده بوده است بررسی انتقادی بر
مصادیق اصول لفظیه در کتب مختلف است با این رویکرد که ایا مثال هایی که بر این مبحث مهم
فقهی آورده اند در راستای شان تاسیس آنها بوده اند یا خیر
Machine summary:
* اگر دو نفر مدعي مالکيت خانه اي شوند که در دست شخص ثالثي است و سبب ملکيت آنان بر خانه ، امر واحدي از قبيل ارث باشد که موجب شريک شدن آنان در آن خانه شده است ، در اين حالت اگر شخص ذواليد سخن يکي از دو مدعي را تصديق کند، خانه ميان دو مدعي تقسيم مي شود (نجفي ،٢٦:١٣٦٧/٢٣٤( حال در همين فرض ، اگر فردي که خانه در دست اوست يعني ذواليد، با يکي از آن دو مدعي در برابر نصف خانه صلح نمايد، آيا در اينجا عوض صلح ، بين مقرّ له و شريکش تقسيم مي شود يا عوض صلح فقط متعلق به قرّ له خواهد بود؟ شيخ طوسي در جايي که اين صلح بدون اجازه ي شريک صورت گيرد، عوض را خاص مقرّ له دانسته و آن را به عوض مبيع در جايي که يکي از دو شريک اقدام به فروش حصه ي خود کرده باشد، قياس نموده است يعني به همان دليل در عوض صلح بر سهم يکي از شريکين نيز شراکت معنا ندارد (٢:١٣٨٧/٢٩٣) در اين مسئله ، جامع ، معاوضه ي سهم يکي از دو شريک و حکم ، عدم اشتراک شريک ديگر در عوض مي باشد.