Abstract:
ابنعربی در فص شعیبیِ فصوصالحکم به «حکمت قلبی» میپردازد. بحث او دستکم سویههای مختلف هستیشناختی، انسانشناختی و معرفتشناختی دارد، اما میتوان دالّ اصلی مباحث او را مدعیاتی در حوزۀ معرفتشناسیِ شهود عرفانی و عقلِ نظری دانست. او معتقد است شهود عرفانی دارای ویژگی جامعیت معرفتی است و میتواند ما را به حقیقت برساند، اما معرفت عقلی به دلیل ضیق و حصر معرفتی و یک جانبه دیدن امور به حقیقت اشیا دسترسی ندارد. به دلیل همین ویژگی است که اهل نظر همواره با یکدیگر اختلاف دارند. این مقاله بعد از توصیف مفصل دیدگاه ابنعربی، این را برمیرسد که آیا تقریر فعلی ابنعربی از این بحث میتواند استدلالی به نفع اعتبار معرفتشناختی شهود عرفانی محسوب شود؟ نظر نویسندگان بر آن است که این تقریر بیش از آنکه بحثی معرفتشناسانه در دفاع از اعتبار شهود باشد، تبیین معرفتشناختیِ شهود و عقل با فرض پذیرش هستیشناسیِ اسمایی مقبول نزد ابنعربی است
Ibn Arabi deals with "heart wisdom" in the Shuayb chapter of Fusus al-Hakam. His discussion has different aspects of ontology, anthropology, epistemology, etc., but the his main word is epistemological claims about mystical intuition and theoretical reason. He believes that mystical intuition has the characteristic of epistemic comprehensiveness and can lead us to the truth, but rational knowledge does not have access to the truth of things due to the narrowness of this type of knowledge. It is because of this feature that people always disagree with each other. This article, after a detailed description of Ibn Arabi's point of view, concludes whether Ibn Arabi's current account of this discussion can be considered as an argument in favor of the epistemological validity of mystical intuitions. The authors believe that his discussion can not be considered as an epistemological argument in defense of the validity of intuition, but it is an explanation of intuitive and rational knowledge in the framework of ontology accepted by Ibn Arabi.
Machine summary:
در اهميت اين بحث در عرفان نظري همين بس که مؤيد الدين جندي، شارح مهم فصوص الحکم ، حکمت قلبي را از پيچيده ترين علوم حقيقي ميداند (جندي، ۱۴۲۳: ۸۶) البته بايد اين نکته را همواره مد نظر داشت که گاه در عرفان از اصطلاح واحد، معاني مختلفي اراده ميشود، لذا براي روشن شدن بحث ذکر اين نکته لازم است که منظور ما در اين مقاله از «قلب » اصطلاحي است که ابن عربي در فص شعيبي به کار ميبرد و هدف ما در اين مقاله توجه به «حکمت قلبي» مد نظر او در اين فص است ، لذا بعد از بحثي مقدماتي و مختصر درباره معناشناسي قلب وارد بحث از ديدگاه هاي ابن عربي در اين فص ميشويم و سعي ميکنيم ضمن اشاره به کليت مباحث او درباره حکمت قلبي، به نکته اصلي آن بپردازيم .
وجه معرفت شناسانۀ اصطلاح «قلب » مد نظر است ، يعني به قلب به عنوان قوه دريافت معرفت شهودي و علم مکاشفه انساني نگريسته ميشود (غزالي، بيتا: ۹۲؛ کاشاني، ۱۴۲۶: ۳۷؛ قيصري، ۱۳۷۵: ۱۰۹)، همان قوه اي که با منور و روشن شدنش حقيقت صور علميه درک ميشود (قيصري،۱۳۷۵: ۶۷) در اين کاربرد قلب در برابر عقل قرار ميگيرد (ابن عربي، ۱۳۷۰: ۱۲۲) و معرفت قلبي يا شهودي در برابر معرفت استدلالي (قونوي، ۱۴۱۶: ۳۲).