Abstract:
نیاز به ارائۀ نظریهای هرمنوتیکی دربارۀ تفسیر متون مقدس اهمیت زیادی دارد. باروخ اسپینوزا الهیدان و فیلسوف یهودی نیز در واکنش به تفسیرهای ناروا از کتاب مقدس کوشیده است تا نظریهای هرمنوتیکی ارائه دهد. در این مقاله ابتدا با تکیه بر نقش چهار مؤلفۀ اساسی مؤلف، مفسر، متن و روش در فرایند تفسیر، و با مراجعه به آثار اسپینوزا، نظریۀ هرمنوتیکی وی توضیح داده شده، سپس با اشاره به دشواریهای نظریۀ اسپینوزا از دیدگاه خویش، نظریۀ او با رویکردهای هرمنوتیک سنتی، مدرن و پستمدرن مقایسه شده است. در ارزیابی، اگرچه نظریۀ هرمنوتیکی اسپینوزا ذیل رویکرد هرمنوتیک سنتی قرار داده شده، نشان داده شده است که با تقریرهای پیش از خود فاصله گرفته و تا حدودی راه را برای هرمنوتیک مدرن گشوده است. توجه اسپینوزا به تأثیر آگاهی مفسر از زمانه، باورها و دیدگاههای نویسندگان متن مقدس در فرایند تفسیر از نکات مثبت نظریۀ وی بهحساب آمده، ولی برخی مؤلفههای نظریۀ وی مانند ناواقعگرایی متن مقدس، توصیۀ وی به کنار نهادن دیدگاهها و باورهای مفسر، خودبسندگی فهم کتاب مقدس با تکیه بر اصل معرفتی آن، نادیده گرفتن بسیاری از آموزههای کتاب مقدس غیرقابل دفاع دانسته شده است.
The need to offer a hermeneutic theory about the interpretation of the sacred scriptures is of great importance. In response to the inappropriate interpretations of the Bible, Baruch Spinoza, the Jewish theologian and philosopher, tried to give in a hermeneutic theory. In this article, first his hermeneutic theory is explained based on the role of the four main components of author, interpreter, text, and method and with reference to the works of Spinoza. Then, pointing out the difficulties of Spinoza’s theory from his own viewpoint, his theory is compared to the traditional, modern, and postmodern approaches of hermeneutics. In this evaluation, although Spinoza’s hermeneutic theory is classified as a traditional hermeneutic theory, it is shown that he has moved away from the traditional readings before him and has paved the way for the modern hermeneutic to some extent. Spinoza’s attention to the effect of the interpreter’s awareness of the context, beliefs, and the viewpoints of the authors of the Bible in the process of interpretation is among the positive points of his theory. However, some components of his theory such as the attribution of non-realism to the Biblical text, the recommendation to remove the viewpoints and beliefs of the interpreter, the sufficiency of understanding the Bible based on its epistemic principle, and the ignorance of many Biblical teachings cannot be defended.
Machine summary:
به باور وي، حتي اگر تأثير فيض الهي در تفسير آيات کتاب مقدس را بپذيريم ، هيچ معياري وجود ندارد تا با تکيه بدان بتوان نشان داد کـه چـه تفسيري متکي بر عقل مفسر و چه تفسيري تحت تأثير فيض الوهي ارائه شده است ؛ ثانيا نبايـد دشواريهاي متن مقدس را در معاني پنهاني ديد که تنها به مـدد فـيض الهـي مـيتـوان بـدان دست يافت ، زيرا بسياري از جزئيات دقيق وقايع تاريخي و شرايط جغرافيايي داستان هاي کتاب مقدس و وضعيت سياسي قوم بنياسرائيل در زمان موسي و انبيا و پادشاهان پس از او و حتـي معاني لغات و دستور زبان عبري باستان در طول زمان از بين رفته و همين نکات فهم بسـياري از فقرات کتاب مقدس را با مشکل مواجه ساخته است (١١٢ :٢٠٠٧ ,Spinoza)١؛ ثالثـا بـه بـاور ١.
خطا در بازنمـايي زبـان را که از لوازم هر زباني است ، مانع دستيابي به فهم مراد نويسندگان کتاب مقدس مي داند و به همين سبب ، توصيه مي کند که مفسران بايد از زمانه ، باورها و ديدگاه هاي نويسـندگان مـتن مقدس هم اطلاع داشته باشند و از تفسير کتاب مقدس با تکيه بر پيش داده هـا و يافتـه هـاي عقلي خود پرهيز کنند (١١٩ :٢٠٠٤ ,Levene)؛ ثانيا حتي اگر حدس مفسر صائب هم باشـد و معناي ظاهري کتاب مقدس با مراد جـدي نويسـندگان کتـاب مقـدس هـم يکـي باشـد، مستلزم مطابقت آنها با واقع نيست ، زيرا ذهن نويسـندگان کتـب مقـدس يـا انبيـا بـا ذهـن روح القدس يکي نيست (١٠٥ :٢٠٠٧ ,Spinoza).