Abstract:
داوری و قضاوت کردن در میان جهانهای هنجارمندی که در نزاع و تعارض با یکدیگر هستند، دشوار است. چرا که آنها در برخورداری از واژگان مشابه، معیارهای عقلانی مورد توافق و تعهدات اخلاقی مشترک همراستا نیستند. لذا با روشهای مرسوم در کاوشهای فلسفی نمیتوان میان این جهانهای هنجاری دست به داوری زد. در چنین شرایطی، داوریهای سیاسی معمولاً به امور تراژیکی ختم میشوند که در عرصه سیاسی عواقبی ناگوار دارند. در همین راستا سوال اصلی مقاله این است که داوری سیاسی بهمثابه امری تراژیک به چه معنا است؟ و چه پیامدهای برای زیستارهای سیاسی دارد؟ برای یافتن پاسخ، نوشتار حاضر با تأکید بر این که داوریسیاسی مانند کنشی در موقعیتتراژیک، تجربهای است که در زمان و محلِ خاصِ فرد رخ میدهد، امکان توسل به اصول متعین پیشینی در این زمینه را مردود دانسته و با ابتنا به اندیشة هنجاری مارتا نوسبام، درصدد ارائه نوعی داوری بهمثابه داوری تراژیک است که اصل اساسی آن مبتنی بر حضور شانس اخلاقی در پی ریزی قابلیتهایانسانی است. قابلیت هایی که منجر به رهایش انسان از یک مصیبت به یک خوشبختی میشوند. در واقع داوری در اندیشه نوسبام، پراکسیس سیاسی را متوجه به عناصری بیرون از کنشگر میکند و در عین حال بر تاثیر موقعیتهای ستیزهای و چندجانبۀ فرهنگی، سیاسی و مذهبی تاکید دارد که بر جهتدهی به رفتارهای عادلانه و غیرعادلانه، مصیبت ساز یا سعادت ساز و غیره در حوزه سیاسی موثرند.
Machine summary:
com مقدمه هنگامــي کــه از داوري سياســي به مثابــه امر تراژيک ســخن ميگوييم ، منظورمان چيســت ؟ اگر داوري سياســي را به مثابه يک عامل ذهني در نظر بگيريم که براي کنش گري در سياســت لازم است ، به تبع آن ميتوان گفت که فرد براي تقويت چنين استعدادي و براي دستيابي به داوري مط لوبــي کــه درد را از جان آدمي بکاهد، ميبايســت خود را در شــرايط رنج قــرار دهد.
بر همين اســاس، اگر فاجعه هاي زندگي آدمي ناشــي از چنين کرداري باشــد، داوري سياسي خود عاملي براي ايجاد کــردار تراژيک ميشــود، چرا که داوري سياســي برخي از شــهروندان به نام اقليــت يا اکثريت ، در ايجــاد چنيــن رخدادهايــي دخيل اســت .
بنابراين همانندي مســئله امروزين نوســبام )رنج هاي تراژيک شهروندان کم تر برخوردار ( با مسئله آيسوخولوس و ارسط و )مصائب انتخاب نادرســت براي شــهروندان(، يک فلســفه غيرنظري مبتني بر تراژدي را بنيان ميگذارد: اين که گاهي عالم سياســت ميتواند يک فرد خيرخواه و نيک انديش را مجبور به کاري کند که پاييند به الزام و تعهد اخلاقي نباشد.
با توجه به اين که داوري پروتاگونيستي ضرورت خود را در پيوند با اخلاق فضيلت محور پيــدا ميکنــد، نوســبام ميتوانــد آن را با وضعيــت ســتيزهمند و موقعيت هاي ســتيز در تراژدي مرتبــط کنــد؛ ايــن کــه شــهروندان به مثابــه پروتاگونيســت ، در شــرايط دشــوار امــا آزاد انتخاب قــرار دارنــد و بايــد ميانــه حکم دوگانه پيش رو، دســت به انتخــاب بزنند )نوســبام، ١٣٩٨: ١٥٠( بنابراين ، براي نوســبام سياســت يعني مدني بودن و مدنيت در گرو داوريهاي سياســي است که هم معط وف به احساسات خير شهروندان است و هم منوط به نوعي کنش مندي است که قابليت افراد را در برابر امور پاندميک مخرب درنظر ميگيرد.