Abstract:
تجربۀ عرفانی از دین، یعنی مواجهه با امر مقدّس و درک حضور وجود او، که به صورت فردی و یا جمعی، در درون افراد بروز و ظهور مییابد، در روانشناسی، این تجربۀ عرفانی ، نوعی گرایش درونی و فطری بهشمارمیرود. یونگ بر این نکته تأکیدمیورزد که تجربۀ عرفانی از دین، نوعی تجربۀ مینوی و مقدّسی است که در ضمیر خودآگاه و عمدتاً ناخودآگاه جمعیِ بشر، نهادینهشدهاست. کارل گوستاو یونگ (1961- 1875 م) روانشناسی سوئیسی و پایهگذار روانشناسی تحلیلی، با طرح نظریۀ کهنالگوهای ناخودآگاه جمعی، سعی کرد پنجره ای نوین بهسوی عرفان بگشاید؛ زیرا، بر تجربیّات طبیعی و خودانگیخته تمرکز دارد، بهویژه در رؤیاها و تخیّلاتی که بهنظرمیرسد با عرفان اسلامی، تقویت میشوند. مولانا نیز، ایمان و تجربۀ عرفانی از دین را، از جنس عشق میداند که بهطور فطری و غریزی، در سرشت انسان بهودیعت نهادهشدهاست و کشش و جذب روحی بهسوی مبدأ و اصل که در عرفان اسلامی، مطرح می شود، ناشی از همین تفکّر است؛ او عشق را، محرّک روح انسانی در سبب جذب روح به نوای الهی و عرفانی، در مسیر رسیدن به تجارب عالی ایمانی میبیند. این مقاله، برپایۀ مطالعۀ موردی آرای کارل گوستاو یونگ دربارۀ تجربۀ عرفانی از دین و اندیشههای مولانا در دفتر ششم مثنوی به این پرسش پرداختهاست که دو رویکرد متفاوت روانشناختی و عرفان نسبت بهدین، در چه وجوهی از یکدیگر متمایزمیشوند و در چه وجوهی بهیکدیگر نزدیک هستند. برای پاسخ بهاین پرسش، مقاله با اشاره بهروانشناسی عرفانیِ دین از دیدگاه یونگ و مولانا، نتیجه گرفتهاست که فطریبودن دین و عرفان، یکی از نکات مشترک اندیشۀ مولانا و روانشناسی یونگ، در تجربۀ امر مقدّس است.
Mystical experience of religion is confrontation with the idea of the Holy and understanding of the presence of God’s existence, which manifests itself individually or collectively within individuals. In psychology, this mystical experience is a kind of inner and innate tendency. Jung emphasizes that the mystical experience of religion is a kind of Holy and Minovi experience that is institutionalized in the conscious and largely unconscious collective consciousness of man. Carl Gustav Jung (1961-1875) Swiss psychologist and founder of analytical psychology, by proposing the theory of collective unconscious archetypes, tried to open a new window to mysticism; Because it focuses on natural and spontaneous experiences, especially in dreams and fantasies that seem to be reinforced by Islamic mysticism. Rumi also considers mystical faith and experience of religion as love, which is instinctively in human nature, and the attraction of soul to the origin and principle that is proposed in Islamic mysticism is due to this thinking. Rumi sees love as the stimulus of the human soul in attracting the soul to the divine and mystical mood, on the way to the highest experiences of faith. This article is based on a case study of Carl Gustav Jung's Theory on the mystical experience of Rumi's religion and ideas in Mathnawi vol.6. Referring to the mystical psychology of religion from Jung and Rumi's point of view, the article concludes that the issue of the instinct of religion and mysticism is one of the common points of Rumi's thought and Jung's psychology the idea of the Holy.
Machine summary:
این موضوعات دینی یا اساطیر مشترک باید از دیدگاه یونگ جهت حفظ تعادل روانی بهسطح آگاهی یا ایگو (ego) منتقلشود، بنابراین یونگ سرمنشأ تجربۀ دینی و مقر و مأوای تصویر خدا را در ذات و سرشت ناخودآگاه بشری میداند و از سوی دیگر این ناخودآگاه را در حیطۀ عقل یا دانشهای تجربی محدودنمیسازد (آذربایجانی و موسویاصل، 1385: 60) مفهومشناسی تجربۀ امر مقدّس در اندیشۀ مولانا امر مقدّس، از جمله موضوعات اساسی در دینپژوهی است که از قرن هجدهم در میان دانشوران متعدد در رشتهها و حوزههای مختلفی چون فلسفه، فلسفۀ دین، کلام، علم ادیان، روانشناسی و روانشناسی دین بهفراخور نگاه خود بهدین، موردتوجّه قرارگرفتهاست.
باتوجّهبه تقریرات متفاوت از مفهوم امر مقدّس و تجربۀ دینی میتوانگفت که این مفهوم حداقل در مورد سه پدیده بهکارمیرود: آگاهی مستقیم و غیراستنتاجی و حضوری نسبت به خدا یا امر مطلق یا مینوی؛ پدیدۀ روانشناسی و معنوی که بر اثر خودکاوی بر آدمی مکشوف میشود و از نظر متدینان تنها با فرض و قبول یک موجود فوقانسانی بهنام خدا یا نامهای دیگر قابلتبیین است؛ مشاهدۀ دخالت مستقیم خداوند در حوادث خارقعادت و شگفتانگیز مثل معجزات، کرامات، دعا و مانند آن (حاجیاسماعیلی و همکاران، 1392: 71) مولانا ایمان و تجربۀ دینی را از جنس عشق میداند که بهطور فطری و غریزی در سرشت انسان بهودیعت نهادهشده است و کشش و جذب روحی بهسوی مبدأ و اصل ناشی از همین فطریبودن دین است، او عشق را که مسئلهای فطری است محرک روح انسانی در سبب جذب روح به نوای الهی در مسیر رسیدن به تجارب عالی ایمانی میبیند و اینگونه معتقداست که: آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر میافتاد (مولانا، 1387: 1/ 10) نکتۀ اصلی که پیش از پرداختن بهمبحث اصلی بادی مدّنظر داشت، چیستی و ماهیت گوهرین از نگاه مولاناست.