Abstract:
نویسندگان متون منثور اقناعی در زبان فارسی با تأسی از آراء سیاستگذاران و سیاستنامه نویسان مسلمان به تحکیم بنیان دولتها پرداختهاند. یکی از مهمترین وظایف این نویسندگان مشروعیتبخشی و القای حقّ حاکمیت رسمی و قانونی به حکومتهاست. روش تحقیق مقاله توصیفی ـ تحلیلی است و نویسندگان در این مقاله در صدد پاسخ به این سؤال هستند که ابعاد مشترک اقتدار سیاسی حکومتها در دو کتاب تاریخ بیهقی و راحةالصدور کدامند؟ یافتههای پژوهش نشان میدهد لازمة اصلی اقتدار سیاسی، کسب مشروعیت سیاسی و دینی است. در این آثار، حاکمان جامعه میکوشند با کسب مشروعیت سیاسی، مفوّض شدن قدرت از خلیفه به سلطان، تأسیس دستگاهها و نهادهای کارآمد دولتی، تقویت قدرت نظامی و مالی، القای دارا بودن ویژگیهای ماورایی، عدالتورزی و رسیدگی به امور مسلمانان به تثبیت حاکمیت خود بپردازند. القای مشروعیت دینی حکومتها نیز با تأکید بر الهی بودن منشأ قدرت پادشاهان، نقش تقدیر در حاکمیت زمامداران، وجوب اطاعت از آنها، دینیاری و سرکوبی دشمنان به انجام میرسد.
The authors of persuasive prose texts in Persian have strengthened the foundations of governments by using the views of Muslim policymakers and policy makers. One of the most important tasks of these writers is to legitimize, instill and instill formal and legal sovereignty over governments. The research method of the article is descriptive-analytical and the authors of this article seek to answer the question that what are the common components of the political authority of governments in the two books of the Tarikh-i Beyhaqi and Rahat al-Sodoor? The research findings show that the main requirement of political authority is to gain political and religious legitimacy. In these works, the rulers of the society try to consolidate their rule by gaining political legitimacy, delegating power from the caliph to the sultan, establishing efficient governmental apparatuses and institutions, strengthening military and financial power, instilling supernatural characteristics, justice and dealing with Muslim affairs. The induction of religious legitimacy of governments is done by emphasizing the divinity of the source of power of kings, the role of destiny in the rule of rulers, the obligation to obey them, religiosity and repression of enemies.
Machine summary:
وجوه مشترک ابعاد قدرت سياسي حکومت ها در تاريخ بيهقي و راحۀالصدور و آيۀالسرور پوران پودات ١؛ مريم صادقي گيوي ٢؛ اشرف شيباني اقدم 3 صص (٤٧-٢٣) چکيده نويسندگان متون منثور اقناعي در زبان فارسي با تأسي از آراء سياستگذاران و سياست نامه نويسان مسلمان به تحکيم بنيان دولت ها پرداخته اند.
در اين جستار ابعاد اقتدار سياسي در تاريخ بيهقي و راحۀالصدور حول دو محور کسب مشروعيت سياسي و ديني بررسي ميشود: محور نخست : کسب مشروعيت سياسي با تفويض قدرت خليفه به سلطان ، تأسيس دستگاه ها و نهادهاي کارامد دولتي، قدرت نظامي، بنيۀ مالي، القاي ماورايي بودن پادشاهان ، عدالت و رسيدگي به امور مسلمانان و محور دوم : کسب مشروعيت ديني سلاطين با الهي دانستن منشأ قدرت ، نقش تقدير در حاکميت زمامداران ، وجوب اطاعت از فرمانروا، دينياري سلاطين (پاسداشت دين ، توسعۀ دارالاسلام ، حفظ کيان مسلمانان و جهاد) و سرکوبي مخالفان (ستيزه جويان سياسي و دگرانديشان و بدعت گذاران ).
در تاريخ بيهقي آمده است : «امير گفت : خليفه را چه بايد فرستاد؟ احمد گفت : «بيست هزار من نيل رسم رفته است ، خاصه را و پنج هزار من حاشيت درگاه را، و نثار به تمامي که روز خطبه کردند و به خزانۀ معمور است و خداوند زيادت ديگر چه فرمايد از جامه و جواهر و عطر؟»(همان :٣٤٤) ضرورت کسب مشروعيت سياسي موجب ميشد هريک از مدعيان قدرت و حکومت به روش هاي مختلف براي اين منظور تلاش کنند.
بر پايۀ داده هاي اين پژوهش ، مقولۀ اقتدار در دو کتاب تاريخ بيهقي و راحۀالصدور و آيۀالسرور راوندي در دو محور مشروعيت سياسي و ديني دولت ها بررسي شده است .