Abstract:
در این مقاله «معاصر» بهمثابه یک «مفهوم» نزد نخستین مورخان ادبیات فارسی یعنی تذکرهنویسان بررسی شده است. سعی شده این مفهوم دقیقا به همان طریقی که شناسا (یعنی تذکرهنویسان فارسی) آن را تجربه کرده و شناخته است، توصیف شود. ابتدا بحثی مقدماتی دربارۀ ریشههای لغوی «معاصر»، و سپس معانی امروزی آن و برداشتها از معاصر آورده میشود. این بررسیها نشان میدهد که برداشت از معاصر تا چه اندازه به اوضاع فرهنگی و اجتماعی وابسته است. پس از طرح این مقدمات از معانی «معاصر» نزد تذکرهنویسان سخن گفته میشود. برداشتهای همزمانی، تازه و جدیدبودن، همتایی و همسطحی سه برداشتی است که تذکرهنویسان از معاصر داشتهاند. نشان داده شده است که برای تذکرهنویسان این برداشتها سیال، و دلایل سیالیت آنها بررسی شده است. سیالیت این برداشتها باعث شده است تذکرهنویسان از معیارهای محدودکنندهای مانند هممشربی، همطرزی و معاشرت بهره ببرند. این استفاده از آن رو بوده است تا آنان در نگارش از معاصران با حدود و ثغور دقیقتری کارشان را به انجام رسانند و ناخواسته و خواسته از سیالیت مفهوم معاصر بکاهند.
In this article, "contemporary" has been studied as a "concept" by the first historians of Persian literature, i.e. biographers. I have tried to describe this concept in exactly the same way that the Persian biographers has experienced and known it. First, there is an introductory discussion of the lexical roots of "contemporary" and then its current meanings and interpretations of contemporary. These studies show the extent to which perceptions of the contemporary depend on cultural and social conditions. After that, the meanings of "contemporary" are discussed by biographers. The meanings are contemporaneity, novelty and being in the same level. It has been shown that for biographers, these perceptions are fluid and the reasons for their fluidity have been investigated. The fluidity of these perceptions has led biographers to use restrictive criteria. This has been used so that they can do their job in writing about their contemporaries with more precise limits, and reduce the fluidity of the contemporary concept.
Machine summary:
برای رَسیدن به پاسخی در خور پرسش های این مقاله ، مقدمتا لازم میآید که معاصر از نظر لغوی و ریشه شناختی بررسی شود؛ سپس بحثی کوتاه و تاریخی نسبت به کاربردهای برداشتها و معاییر معاصرت در تذکره نویسی فارسی خواهد آمد و در نهایت واگرایی و همگرایی معیارها و معانی معاصرت نزد تذکره نویسان بررسی میشود.
دُدیگر، این گزاره را چنین تعبیر توان کرد که اگر از تذکره نویس عصر صفوی پرسیده شود که آیا فلان نفری که ندیده ای و یا هم مشرب و هم طرزش نیستی، معاصر تو هست ، خواهد گفت خیر؛ اما وقتی در دالان تاریخ این موضوع را مطرح کنیم ، پاسخهای دیگری هم میشنویم ؛ مثلاً تقی کاشی هر اصل خلاصۀالاشعار (١٠١٦ هـ ق .
نمونۀ دیگر، محمدافضل سرخوش تذکره نویس عصر صفوی است که چگونگی ثبت شاعران معاصرش را این گونه بیان کرده است : مناسب چنان مینماید که چون در این ایام رواج سخنان رنگین خیالان و معنی تازه یابان است و اشعار جواهرعیار ایشان بیاضی بر روی کار، اگر به ترتیبِ احوال و تدوین اقوال ایشان سعی نموده آید،ُ ر بجاست ؛ لهذا شمه ای از احوال و اقوال سخن سنجان عصر نورالدین جهانگیر پادشاه تا نازکخیالان عهد عالمگیرشاه ، که پایۀ معنییابان را به معراج کمال رسانده اند و فقیر، سرخوش ، فیض صحبت اکثری دریافته و با بعضی نسبت هم عصری داشته ، آنچه به گوش خورده ، کم وبیش ، موافق ترتیب حروف تهجی به قید قلم و ضبط رقم درآورده به کلمات الشعراء موسوم گردانید (سرخوش ، ١١٠٨: ٢).
همزمانی همیشه جزو معناهای معاصر بوده و از این دید همسویی نظر تذکره نویسان را بر قرار کرده است .