Abstract:
نوشتار حاضر باتوجه به نفوذ و ترویج ایدههای سکولاریستی در تربیت درصدد است ایده «آموزش درباره ادیان» را −که هدفش آموزش صلح، رواداری، احترام به دیگران و آموزش ادیان به مثابه مقولاتی تاریخی و فرهنگی است و شناخت و التزام و ایمان و اعتقاد به یک دین مدنظر نیست− را از منظر فقه تربیتی بررسی نماید و با پایبندی به روششناسی «تفقه تربیتی» تلاش کرده است هفت استدلال بر ممنوعیت و حرمت ایده فوق اقامه نماید و ایده/تجویز «آموزش درباره ادیان» را از منظر عقلی بخاطر قُبح إغراء به جهل و إضلال و ظلم، تقبیح نماید و نیز آن را مصداقِ ترک واجب، إضلال، شبههافکنی، سلطه کفار، تسنین سنن حرام و در نهایت مصداقِ علمِ غیرنافع و علم مأخوذ از غیر اهلبیت بهشمار آورد.
The relationship between religion and education has long been considered. And for some time now, the presence and absence of religion in formal public education has been considered. And various ideas have been put forward to eliminate religion in school. The idea of "Teaching about religions" as an alternative to "teaching religion" Was raised and promoted since the 1950s. The purpose of the idea of "Teaching about religions"is to teach peace, tolerance, respect for others, and to teach religions as historical and cultural categories. And knowledge, commitment, faith and belief in a religion are not considered. with regard to the influence and promotion of secularist ideas in education,this article seeks to examine this idea from the perspective of educational jurisprudence.And make seven arguments on the prohibition and sanctity of the above idea. And ban the idea of "teaching about religions" intellectually because of the ugliness of oppression and misleading others.Also to critique this idea by means of jurisprudential arguments. And prove the idea of "teaching about religions instead of teaching religion" jurisprudential prohibition due to the domination of infidels, the prohibition of misleading others
Machine summary:
«آموزش درباره اديان » به مثابه بديل «آموزش دين » از منظر فقه تربيتي * سيدنقي موسوي چکيده نوشتار حاضر باتوجه به نفوذ و ترويج ايـده هـاي سکولاريسـتي در تربيـت درصـدد اسـت ايـده «آموزش درباره اديان » را −که هدفش آموزش صـلح ، رواداري ، احتـرام بـه ديگـران و آمـوزش اديان به مثابه مقولاتي تاريخي و فرهنگي است و شناخت و التزام و ايمان و اعتقاد به يک ديـن مدنظر نيست − را از منظر فقه تربيتي بررسي نمايد و با پاي بندي به روش شناسي «تفقـه تربيتـي » تلاش کرده است هفت استدلال بر ممنوعيت و حرمت ايـده فـوق اقامـه نمايـد و ايـده /تجـويز «آموزش درباره اديان » را از منظر عقلي بخاطر قبح إغراء به جهل و إضلال و ظلم ، تقبـيح نمايـد و نيز آن را مصداق ترک واجب ، إضلال ، شبهه افکني ، سلطه کفار، تسنين سنن حرام و در نهايت مصداق علم غيرنافع و علم مأخوذ از غير اهل بيت به شمار آورد.
در مورد مصداقيت «آموزش درباره اديان به مثابه بديل آموزش دين / اسلام » براي قاعده «حرمت شبهه افکني » بايد دانست که هرچند صرف «آمـوزش ديگـر اديـان » ملازمـه عقليـه اي بـا «شبهه افکني » ندارد؛ چرا که مي توان کلاسي را تصور نمود که معلم با تسلط کامـل بـر محتواهـاي ديگر اديان ، بدون آنکه بخواهد باطل را در لباس حقيقت جلوه دهد، مطالب را منتقـل نمايـد؛ امـا اولا حتي «آموزش ديگر اديان » وقتي بدون ملاحظات تراز تحولي و شناختي متربيان باشد، از نظـر عرف ، اين ملازمه قوي تر جلوه مي نمايد؛ ثانيا اينکه اساسا موضوع نوشتار حاضـر «آمـوزش ديگـر اديــان » نيســت ؛ بلکــه موضــوع عبــارت اســت از «آمــوزش دربــاره اديــان » و مصــداقيت چنــين ايده /تجويزي براي «شبهه افکني » واضح است ؛ چرا که به التباس حق و باطـل بـراي متربـي منجـر مي شود و همان طور که در نکته هاي قبل گفت شد، اساسا مبنـاي ديـن شـناختي و معرفـت شناسـي چنين تجويزي ، پلوراليزم معرفتي و ديني است .