Abstract:
وجودشناسی اجتماعی، حوزهای ذیل متافیزیک کاربردی است که به بررسی ماهیت و ویژگیهای هستیشناختی اجتماع میپردازد. پرسش اصلی وجودشناسی اجتماعی این است که جهان اجتماعی چگونه ساخته شده است که خود شامل دو پرسش است: اجزاء تشکیلدهنده جهان اجتماعی چیست؟ و چه عاملی آن را برپا داشته است؟ طباطبایی در مبحث «اعتباریات» و به ویژه «اعتباریات بعد از اجتماع» نظریاتی دارد که به نظر رابطه محکمی با موضوع دارد. در این مقاله کوشیدهام پاسخهای بالقوۀ او را به این پرسش از اصطلاحشناسی و ساختار مفهومی تفکر او استخراج کنم. در این راستا، نخست به تلخیص دیدگاه طباطبایی در باب شکلگیری مقولات اجتماعی، و سپس به مقایسه آراء وی با نظریههای موجود پرداختم. به نظر میرسد که علامه اجزاء تشکیلدهنده اجتماع را اجزایی غیر اجتماعی شامل اعتبارات و حالات ذهنی اعضای جامعه، نظیر روانشناختگرایی میداند و عامل برپایی مقولات اجتماعی را یک عامل در مقیاس جامعه (توافق دو استخدام و بیشتر) تلقی میکند که لزوماً «توافق» یا «قرارداد» نیست.
Social ontology is a field under applied metaphysics that studies the quiddity and attributes of social ontology. The main question is how the social world has been constructed which itself encompasses two questions: what are the constituent components of the social world and what factors have been established it? Allamah Tabatabaei has opinions about the issue of constructs (i'tibariat) and especially constructs after society (conventions) that seems to have a strong relationship with the subject matter. This article has aimed to extract his potential answers to this question from terminology and the conceptual structure of thinking. in this respect, it is firstly abbreviated Allamah Tabatabaei’s attitude about the formation of the social categories and then his opinion is compared with the existing theories. It seems that Allamah Tabatabaei believes that the components which constitute a community are the non-social components including constructs (i'tibariat) and mental states of the community such as cognitivism and thinks the factor which establishes social categories is a factor in the community scale (the agreement between two applications or more) that it is not necessarily “agreement” or “contract”.
Machine summary:
اگرچه مشخص نیست که موجودات غیر زنده، چگونه برای بقای خود از عالم خارج استفاده میکنند، اما ایشان تصریح میکند که این ویژگی در موجودات زنده روشن[تر] است، و به نظر میرسد که مراد ایشان، میل درونی هر موجود مادی به کمالات ثانیهاش باشد (همان: 319).
در مقابل، روانشناختگرایی برونگرایانه جزء آن دسته از نظریاتی است که مقولات اجتماعی را صرفاً قابل فروکاهی به اجزاء سازنده اجتماعی میدانند؛ به این صورت که معتقد است حالات ذهنی تشکیلدهنده مقولات اجتماعی، خودشان وابسته به واقعیتهای خارجی اجتماعی هستند.
آیا بر اساس نظر علامه هم مقولات اجتماعی به مقولات غیر اجتماعی قابل فروکاهی یا فرآمد است؟ یک راه برای پاسخ به این پرسش آن است که مهمترین نظریهها در این باب را بررسی کنیم تا دقیقاً روشن شود که منظور از اجزاء سازنده اجتماعی دقیقاً چیست.
پس از بررسی روانشناختگرایی برونگرایانه به این نتیجه رسیدیم که مقولات اجتماعی اگر در ظرف خیال و وهم وجود داشته باشند، وضعیت بر اساس دیدگاه علامه در اصول و نهایه کمی متفاوت است.
همچنان که در قسمت اول گفتیم، علامه جامعه را محصول دستکم دو اعتبار میداند؛ یعنی برای اینکه مقوله اجتماعی تشکیل شود، نیاز به دو ذهن یا بیشتر هست که اعتبار استخدام را انجام دهند و بعد اعتبار واحد دیگری در اثر این دو اعتبار پدید بیاید که اعتبار اجتماع است.
این تعبیر علامه را نزدیک به روانشناختگرایی درونگرایانه یافتیم که پدیدههای اجتماعی را متشکل از اجزاء غیر اجتماعی میداند که همان حالات ذهنی فرد است.