Abstract:
در قصص انبیاء (ع) به مباحثی اشاره شده که شبهه ایجاد میکند و ظاهرا برداشتهای گوناگون و بعضا غیر معقولی از آنها میشود که با عصمت آن بزرگواران مغایر است. یقینا ساحت مقدس معصومین (ع) اعم از پیامبران و امامان از بسیاری تهمتها و توهینها که در طول زمان به آنها نسبت داده شده مبرّاست. حضرت ابراهیم (ع) پیامبری اولوالعزم و دارای مقام امامت است؛ ولی قرآن کریم در عبارت «انیّ سقیم» (صافات/ 89) بهگونهای دربارۀ برخورد آن حضرت با نمرودیان صحبت کرده که در نگاه اول شائبۀ دروغگویی آن بزرگوار به ذهن متبادر میشود و همین امر باعث ارائۀ تفسیرهای غیر واقع و خلاف حقیقت شده است. این مقاله با هدف بررسی آیۀ مذکور و نیل به تفسیر صحیح به روش تحلیلی ـ توصیفی سامان یافته و به این نتیجه رسیده است که: الف) اتهام دروغگویی به حضرت ابراهیم (ع) بر اساس روایتی از ابوهریره مطرح شده که به دو دلیل مردود است: اول: اینکه عصمت، لازمۀ پیامبری است، لذا با دروغگویی منافات دارد. دوم: ابوهریره در نقل روایت منفرد است و اغلب علمای رجال او را جرح کردهاند. ب) اگر سقیم را به معنی مریضی جسمانی بگیریم حضرت ابراهیم (ع) واقعا بیمار بود. این دیدگاه از باقی دیدگاهها به واقعیت نزدیکتر است. زیرا با ظاهر آیه مغایر نیست و اگر به معنی پریشانحالی بگیریم که در ادبیات گذشته بوده است نیز صحیح است. نتیجۀ نهایی این است که این جواب نه دروغ و نه حتی توریه بوده است؛ نه ایشان از مریضی فعلی و نه آینده خود خبر دادهاند؛ بلکه بیان احوال روحی خود از کفر آنان بوده است.
In the stories of the prophets, there are points that raise doubts and apparently there are various and unreasonable interpretations of them that are contrary to the infallibility of those nobles (prophets). Certainly, the holy personalities of the infallibles, whether the prophets or the Imams, is free from many slanders and insults that have been attributed to them during the periods. Ibrahim is 'Uli al-'Azm (Those of the Perseverance and Strong Will) prophet and has the position of Imamate; however, the Holy Quran, in the phrase " انی سقیم;I am indeed sick (at heart)" (Saffat / 89), has spoken about the Prophet's dealings with the Nimrodians in such a way that at first glance, the suspicion of his lying comes to mind, and this has led to some untrue interpretations. The present research has been written with the aim of examining the above verse and achieving the correct interpretation in a descriptive analytical method and has come to the conclusion that: a) The accusation of lying of the Prophet Ibrahim is based on a narration from Abu Hurayrah which is rejected for two reasons: first, infallibility is a requirement for prophethood, so it contradicts lying. Secondly, Abu Hurayrah is a single narrator and most of the scholars of the Rijal (biographical evaluation) have criticized his trustworthiness fundamentally. b) If we take Saqim(سقیم) as a physical disease, Prophet Ibrahim was really sick. This view is closer to reality than the rest; because it does not contradict the appearance of the verse. If we take this word to mean distress, which used to exist in the literature of the past, it is also correct. The final result is that this answer was neither a lie nor even a Half-truth (Toriah); neither he has announced his current nor future illness; rather, this response was an expression of his spiritual condition from their disbelief.
Machine summary:
در عین حال به سه دیدگاه میتوان اشاره کرد: ٢-١-١- ستاره و گیاه در قرآن کریم ١٣ مرتبه ، «نجم » و «نجوم » ذکر شده است که در ١١ مورد، مفسران معتقدند که به معنای «ستاره » است و تنها در آیۀ «و النجم و الشجر یسجدان » (رحمن : ٦) بیشتر مفسران گفته اند «نجم ، به معنای گیاه و روییدنی بدون ساقه است » (مکارم شیرازی، ١٣٧٤: ٢٣/ ١٠٣؛ سبزواری نجفی، ١٤١٩: ٥٣٦؛ زمخشری، ١٤٠٧: ٤٤٣/٤؛ طباطبایی، ١٤١٧: ٩٦/١٩؛ طبرسی، ١٣٧٧: ٢١٧/٤)؛ البته به قرینۀ شجر که در لغت به معنای گیاه دارای ساقه (تنه ) است (راغب اصفهانی، ١٤١٢: ٤٤٦).
این دیدگاه با واژه هایی چون «سقیم القلب »، «ذو سقیم فی روحی»، «سقم النفس » و «مرض الهم و الحزن » به خاطر مشاهده کفر و عناد و عبادت غیر خدای آن مردم ، در کتب مختلف بیان شده است (مجلسی، ١٤٠٤: ٣٦٦/٥؛ حسینی شیرازی، بیتا: ٢٠٥/٣؛ همو، ١٤٢٨: ٧١/١؛ ابن منظور، ١٤١٤: ٢٨٨/١٢؛ تفتازانی، ١٤٠٩: ٥٤/٥؛ قاضی عیاض ، ١٤٠٧: ٣٢١/٢)؛ و برخی بر این عقیده اند که اگر حضرت ابراهیم (ع ) به سقیم بودن خود اشاره کرد به این دلیل بود که از اصرار مردم بر شرک و بت پرستی دلخور و نگران بود (فخرالدین رازی، ١٩٨٦: ١٣٥/٢؛ فاضل مقداد، ١٤٢٢: ٢٥١؛ ابوالفتوح رازی، ١٤٠٨: ٢٠٣/١٦؛ ابن شهرآشوب ، ١٤١٠: ٢٢٠/١؛ کاشانی، ١٣٣٦: ٤٧٧/٧)؛ دیگرانی نیز با اندکی تفاوت این نظر را بیان کرده اند.