Abstract:
بررسی چگونگی جایگاه انسان، ازجمله مسایل حایز اهمیت است؛ چراکه ادیان براساس بینش خود نسبت به آن، مراتب تکامل معنوی وی را در نیل به سعادت نهایی ترسیم میکنند. ادیان شرقی نیز از این امر مستثنا نیستند و نظراتی پیرامون آن مطرح کردهاند. ازآنجاکه امروزه نسبت به برخی آموزههای ادیان غیرابراهیمی در غالب دین جهانی، گرایشاتی به چشم میخورد؛ بررسی نوع نگاه این ادیان نسبت به انسان در مقایسه با اسلام، ارزشمند است. طبق بررسیهایی که به روش کتابخانهای صورت گرفت، بهطور قطع میتوان گفت که آن حد از کرامت ذاتی که اسلام برای انسان بهدلیل دارا بودن روح الهی و... قایل شده با سه دین دیگر قابل مقایسه نیست. از میان ادیان غیرابراهیمی، کنفوسیوس نیز برای انسان تا حدی کرامت قایل است. اما در آیین بودا انسان دارای کرامت و ارزش ذاتی نبوده و نوعی نگرش منفی نسبت به انسان وجود دارد و آیین دایو در این زمینه دیدگاهی خنثا دارد؛ بهگونهایکه انسان بسته به عملکردش میتواند دارای کرامت باشد.
Machine summary:
. در اين نوشتار به اين مبحث پرداخته شده که انسان در اديان غيرابراهيمي همچون بوديسم، کنفوسيوس و دائو در مقايسه با اسلام از چه جايگاهي برخوردار است؛ آيا موجودي پست شمرده شده يا داراي کرامت و ارزش و مقام است.
بهعبارت ديگر، اين مسئله که در اديان غيرابراهيمي ذکر شده، همچون اديان ابراهيمي، بهويژه اسلام نيست که بهطور مستقيم از کرامت ذاتي و شأن و مقام انسان در ابتداي خلقت سخن بهميان آورده باشد؛ بلکه از بررسي مجموع مطالب مرتبط به انسان که ذکر آن گذشت، ميتوان به جمعبندي در مورد جايگاه وي دست يافت که درواقع نوعآوري اين نوشتار نيز در همين مسئله است.
بنابراين مطالبي که در اين راستا مورد بررسي قرار گرفته تا براساس آنها بتوان به اين سؤال اصلي پاسخ داد که انسان در اين اديان در مقايسه با اسلام از چه جايگاهي برخوردار است، اينکه بهعنوان مثال اصول و تفکر کلي حاکم در اين اديان چيست؟ ديدگاه آنها در مورد سرشت و ساختار انسان چيست؟ آيا براي انسان قدرت اختيار قائلاند يا او را انساني مجبور تلقي ميکنند؟ در رابطه با اين موضوعات، کتب متعددي به نگارش درآمده، که ميتوان به چند نمونه از آنها اشاره کرد: کتابي با عنوان آيينهاي کنفوسيوس، دائو و بودا (مينك و همكاران، 1379) است که بهترتيب به توصيف اين اديان شرقي پرداخته است.
جمعبندي بحث با توجه به آنچه ذکر شد، مشخص ميشود که در اين آيين تا حدي طبيعتگرايي مطرح است و انسان فاعلي مختار و در عين حال مجبور است براي رسيدن به سعادت خود، با قانون طبيعت پيش برود و درواقع همراهي يا عدم همراهي با جريان طبيعي زندگي مادي مشخصکنندة ارزش و مقام اوست.