Abstract:
آموزۀ نفی صفات بهصراحت در روایات اهلبیت(ع) آمده و در مدارس کلامی امامیه مورد پذیرش اکثر متکلمان امامیه بوده است. با وجود این، امروزه براساس مبانی فلسفی، و بهخصوص حکمت متعالیه مورد نقد و انکار قرار میگیرد. در تحقیق حاضر، مبانی و ادلۀ آموزۀ نفی صفات از متون کلامی امامیه در مدارس گوناگون کلامی شناسایی و استخراج و نشان داده شده است که این آموزه دارای مبانی عقلی و کلامی خاص خود است. این مبانی و ادله بهطور خلاصه عبارتاند از: آموزۀ توحید ذاتی با سه تقریر نفی تعدد، نفی ترکیب، و نفی شبیه، اتحاد وصف و صفت، امتناع توصیف ذات، امتناع محدودیت، مخلوقیت صفت و موصوف و آموزۀ خلقت. در کنار آنچه گفته شد، تعداد زیادی از روایات ناظر بر نفی صفت هم پشتوانۀ نقلی این دیدگاه هستند.
The denial of Divine Attributes is evidently mentioned in the narrations of Ahl al-Bayt (a) and is accepted by most Imamite theologians in Imamite theological schools. Nevertheless, this stance is today criticized and denied based on philosophical principles – especially those of transcendental theosophy. In this paper, the principles and arguments related to the denial of Divine Attributes are identified and extracted from Imamite theological texts of various theological schools. Then, it is shown that this teaching has its specific rational and theological principles. These principles and arguments are the doctrine of the unity of divine essence (with three readings, namely negation of plurality, negation of composition, and negation of similarity), unity of description and attribute, impossibility of describing the essence, impossibility of limitation, createdness of the attribute and the attributed, and the doctrine of creation. In line with what we said, numerous narrations about the denial of attributes support this viewpoint.
Machine summary:
ازاين رو هم در روايات اهل بيت (ع ) مورد نقد قـرار گرفته (صدوق ، ١٣٩٨: ٢٧٨) و هم در طول تاريخ کلام اماميه همـواره مـورد انتقـاد شـديد متکلمان بوده است (مفيد، ١٤١٣ق [ب ]: ٥١) نافيان صفت مدعياند اعتقاد به وجود صفت براي ذات خداوند حتي با فـرض عينيـت صفات با ذات هم به تعدد قدما ميانجامد و در اين جهت تفاوتي با نظريه زيـادت نـدارد و تنها مسيري که به توحيد حقيقي ختم ميشود، مسير نفي صفات است .
در مقابل تفسير اول ، گروهي که قائل به نفي صفت نيستند، معتقدند مـراد از صـفت در اين روايات يا صفت زائد بر ذات است يا صفات مخلوقات (مدني شـيرازي، ١٤٠٩ق ، ج ١: ٢٥٨؛ جامي، ١٣٥٨: ١٩٣؛ راوندي، ١٣٦٤، ج ١: ٤٧؛ ملاصدرا، ١٣٨٣، ج ٤: ١٠٠).
به باور خواجه نصيرالدين طوسي نيز صفت چيزي اسـت کـه عقـل آن را بـراي شـي ء ديگري (موصوف ) اعتبار مي کند و تعقل آن جز با همراهي موصوف ممکن نيست و لازمـۀ اينکه عقل چيزي را براي چيزي ديگر تصور کند، اين نيست که شي ء مورد تصور حتما در عالم خارج و واقع وجود داشته باشد و وصف همان قول واصف است ؛ وي مي نويسد: «کل ما يمکن أن يتصور فإن أمکن تصوره لا مع غيره فهو ذات ، و إلا فهو صفۀ.
در اينکه مراد از وصف در اين نوع روايات چيست ؛ آيـا مطلـق صـفت مـراد اسـت يـا خصوص صفت زائد بر ذات يا برخي صفات خاص همچـون کيـف و صـورت ، نظريـاتي وجود دارد (ملاصدرا، ١٣٨٣، ج ٤: ٦٩؛ مازندراني، ١٣٨٢، ج ٤: ٢٢١؛ مجلسـي، ١٤٠٣ق ، ج ٤: ٢٣٧؛ ميرداماد، ١٤٠٣ق : ٣٤٤)، ولي همان طورکه پيداسـت ظـاهر عبـارت نظريـۀ اول را نمايش ميدهد.