Abstract:
اگرچه فارابی در رساله الجمع همان موضوع مشهور موجود به ما هو موجود را برای فلسفه ذکر میکند و توضیح میدهد که دایرة شمول موضوع فلسفه همة موجوداتاند و در واقع ماهیت یونانی- ارسطوئی برای فلسفه قائل میشود لکن با توجه به اوصاف و ویژگیهایی که وی در این رساله برای فلسفه بیان میکند، میتوان چنین دریافت که او در این رساله برای معرفی فلسفه، مفهوم قرآنی حکمت را در نظر داشته است. به زعم ما فارابی ماهیت فلسفه را علم به موجود به ماهو موجود دانسته لکن هویتی که برای این دانش در این رساله ترسیم کرده است، چیزی شبیه به مفهوم دینی حکمت موجود در کتاب مقدس مسلمانان است و در معنایی گستردهتر الگویی که فارابی در این رساله برای هویت فلسفه در جهان اسلام ارائه میدهد ماهیتی یونانی- ارسطوئی با هویتی دینی است با اوصاف مذکور در قرآن، اوصافی همانند اتقان، عدم اختلاف، نبود خلل و سستی در احکام آن و مطابقت با متن واقع که از لسان مردان الهی بیان میشود و هدایت بخش و درخور پیروی است.
Although al-Farabi’s treatise al- Jam’ Beyne Ra’yy Al-Hakimayn, affirms that the scope of the subject matter of philosophy encompasses all beings, and this is, in fact, an affirmation of the Greco-Aristotelian nature of philosophy, from the attributes and descriptors he counts for philosophy it can be inferred that, in this treatise, he had the Quranic concept of wisdom in his mind for the term philosophy. The present paper argues that al-Farabi views the nature of philosophy as the knowledge of all beings, meanwhile the way he has depicted the identity of this knowledge reminds us of the religious concept of wisdom in the Muslim’s holy scripture. In a broader sense, the identity of philosophy, asdepicted in this treatise, has a Greco-Aristotelian nature with a religious identity characterized with Qur'anic terms such as persuasiveness, non-difference, lack of inconsistency in its rulings and conformity with the actual text as expressed by divine men to be received and emulated.
Machine summary:
تأملی بر هویت فلسفه به مثابه حکمت در رساله الجمع بین رأیی الحکیمین فارابی سیدمحسن حسینی عین الله خادمی رمضان مهدوی آزاد بنی چکیده اگرچه فارابی در رساله الجمع همان موضوع مشهور موجود به ما هو موجود را برای فلسفه ذکر میکند و توضیح میدهد که دایرٔە شمول موضوع فلسفه همۀ موجودات اند و در واقع ماهیت یونانی- ارسطوئی برای فلسفه قائل میشود لکن با توجه به اوصاف و ویژگیهایی که وی در این رساله برای فلسفه بیان میکند، میتوان چنین دریافت که او در این رساله برای معرفی فلسفه ، مفهوم قرآنی حکمت را در نظر داشته است .
به زعم ما فارابی ماهیت فلسفه را علم به موجود به ماهو موجود دانسته لکن هویتی که برای این دانش در این رساله ترسیم کرده است ، چیزی شبیه به مفهوم دینی حکمت موجود در کتاب مقدس مسلمانان است و در معنایی گسترده تر الگویی که فارابی در این رساله برای هویت فلسفه در جهان اسلام ارائه میدهد ماهیتی یونانی- ارسطوئی با هویتی دینی است با اوصاف مذکور در قرآن ، اوصافی همانند اتقان ، عدم اختلاف ، نبود خلل و سستی در احکام آن و مطابقت با متن واقع که از لسان مردان الهی بیان میشود و هدایت بخش و درخور پیروی است .
درواقع در هر کدام چهره ای خاص برای مابعدالطبیعه ترسـیم کـرده کـه قابل تحقیق و پیگیری است ، شاید بتوان چنین استنباط کرد که این تعاریف گوناگون که فـارابی برای چیستی فلسفه ارائه میدهد نشان از جستجو و تحقیـق او در راه رسـیدن بـه ماهیـت و هویـت مورد نظر وی برای فلسفۀ اسلامی است و ارتباط این بخش با موضوع مقاله نیز از این جهت اسـت که این کوشش فارابی نشان داده شود.