Abstract:
رابطۀ قرآن و فلسفۀ اسلامی، رابطهای متقابل است. همانگونه که قرآن کریم در فلسفۀ اسلامی تأثیرگذار بوده است، فلسفه نیز در فهم و برداشت ما از تعالیم قرآنی تأثیر دارد. مراد از فهم فلسفی قرآن، رسیدن به مراد واقعی قرآن از طریق بهکارگیری روش فلسفی و یا بهرهگیری از تعالیم و گزارههای فلسفی است. این مقاله به بررسی چیستی، امکان و جواز، شرایط و نیز ضرورت فهم فلسفی از قرآن میپردازد و با روش توصیفی-تحلیلی نشان میدهد که فهم قرآن کریم به روش فلسفی هیچ محذوری ندارد. اما بهرهگیری از تعالیم فلسفی نظیر نظریات، قواعد، براهین و گزارههای فلسفی در فهم و تفسیر قرآن به دو صورت تطبیقی-تأویلی و تحلیلی متصور است. صورت نخست به تفسیر به رأی منتهی میشود و بیتردید از دیدگاه دانشمندان اسلامی نارواست، ولی صورت دوم با رعایت اصول و شرایطی جایز و بلکه ضروری است.
here is a mutual relation between the Quran and Islamic philosophy. Just as the Quran was influential on Islamic philosophy, the latter affected how we understand Quranic teachings. By a philosophical understanding of the Quran I mean the grasp of the ultimate meanings of the Quran by deployment of the philosophical method or exploitation of philosophical doctrines and propositions. In this article, I consider the nature, possibility and permissibility, conditions, and necessity of a philosophical understanding of the Quran. By adopting a descriptive-analytic method, I show that there is no problem in understanding the Quran through the philosophical method. However, there are two ways in which philosophical doctrines, including philosophical theories, principles, proofs, and propositions can be deployed in the understanding of the Quran: comparative-interpretative and analytic. The former leads to personal speculations or “interpretation with personal opinions” (al-tafsir bi-l-raʾy), which is impermissible according to Muslim scholars, but the latter is permissible (if not necessary) under certain conditions.
Machine summary:
این مقاله برگرفته از طرح پژوهشی «رابطۀ قرآن و فلسفه با تأکید بر بررسی و نقد مطالعات قرآنی خاورشناسان» است که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در حال اجراست.
سومین دیدگاه این که قرآن رمز و معما نیست و بسیاری از آن برای عموم مردم قابل فهم است، ولی استنباط احكام نظری از ظواهر قرآن تنها زمانی جایز است که تفسیر پیشوایان معصوم از آیات مرتبط را در اختیار داشته باشیم و نظر ایشان را در مورد ناسخ و منسوخ، مقید و مطلق و ...
اما در مواجهۀ حقیقتجویانه، شخص در صدد فهم حقیقت و فهم دقیق و عمیق آیات قرآن کریم است؛ از این رو دانستههای فلسفی خود را بدین منظور به خدمت میگیرد و فقط در تبیین و تحلیل معنایی آیات از آنها استفاده میکند.
از این دو گونه، فهم فلسفی نوع اول، یعنی فهم تطبیقی-تأویلی، مجاز به نظر نمیرسد؛ زیرا ما را از معنای مقصود خداوند دور میکند و درحقیقت، مصداق تفسیر به رأی است؛ تفسیر به رأی، تفسیر قرآن بدون در نظرگرفتن معیارها و اصول و مطابقنبودن تفسیر با خطوط کلی خود قرآن است (نک: طباطبایی، 1390ق، ج1، صص 4-9؛ جوادی آملی، 1378، ج1، ص 177).
3. اگر گفته شود که نیاز به فلسفه نه در مقام فهم و تبیین قرآن، بلکه در مقام دفاع از آموزههای قرآن است، این امر (نیازمندی قرآن و دین به فلسفه برای دفاع از خود) با جامعیت دین تعارض دارد و به معنای کاستی دین و تعالیم قرآنی است (نصیری، 1385، صص 335-347).