Abstract:
مغولان در سال ٦١٦ هجری قمری به مرزهای شرقی ایران و به تبع آن سرزمین های اسلامی
وارد شدند. این جهانگشایان جدید که در پی تسلط بر سرزمین های جدید در غرب بودند
پس از قوریلتای( ٦٥٠ ه .ق) به صورت قطعی تصمیم به تثبیت قدرت سیاسی خود در
غرب گرفته و منگو قاآن هلاکو را مامور ایران کرد. ماموریت هلاکو، تثبیت قدرت سیاسی
مغولان در سرزمین های فتح شده، قلع اسماعیلیه، حذف قدرت سیاسی خلافت بغداد و ادامه
توسعه طلبی در غرب بود. تحولات ناشی از گسست در یکپارچگی امپراطوری که قاطع ترین و
نخستین نشانه اش در عین الجالوت نمایان شد راهبرد توسعه طلبانه مغولان را به چالش کشید.
تعارضات مذهبی موجود به صورت کلان که باعث جنگ های صلیبی از قرن ١١ میلادی
شده بود و همچنین اختلافات مذهبی درونی مسلمانان زمینه توجه ایلخانان به جایگاه مقوله
دین در تنظیم روابط شان و بهره گیری از این عامل مهم، در جامه عمل پوشاندن به اهداف
توسعه طلبانه شان را فراهم کرد. این پژوهش در پی آن است تا به روش توصیفی تحلیلی و
براساس منابع مکتوب، به بررسی نقش دین در سیاست خارجی ایلخانان پرداخته و مشخص
کند که چگونه ایلخانان از دین در تنظیم روابط خارجی خود و تعامل با همسایگان بهره
برده اند.
In 616 AH, the Mongols entered the eastern borders of Iran and consequently
the Islamic lands. He took Mango and made Qaan Holako the
agent of Iran. Holako’s mission was to consolidate the Mongols’ political
power in the conquered lands, the Ismaili tin, to remove the political
power of the Baghdad caliphate, and to continue expansionism in the
West Challenged the Mongols. The large-scale religious conflicts that
led to the Crusades of the 11th century, as well as the internal religious
differences of the Muslims, led the Ilkhans to pay attention to the position
of religion in regulating their relations and to use this important
factor in realizing their expansionist goals provided. This research seeks
to study the role of religion in the foreign policy of the Ilkhans in a descriptive-
analytical method based on written sources and to determine
how the Ilkhans used religion in regulating their foreign relations and
interacting with their neighbors
Machine summary:
هـر چنـد برخـي از آنـان بـه ويــژه در دهه هــاي نخســتين تشــکيل سلســله ايلخانــان روابــط بســيار نزديکــي بــا مســيحيان ايجــاد کردنــد و حتــي ايــن پيمان هــا باعــث تحــرکات نظامــي مشــترکي شــد امــا، در ادامــه و بــه صــورت پايـدار از دوره غـازان سياسـت نزديکـي بـا مسـلمانان و حتـي ناجـي اسـلام و مدافـع ثغـور مسـلمين بـودن را ادعـا کـرده و بـا ايـن چرخـش آشـکار هـدف زيـر سـوال بـردن مشـروعيت مماليـک در دفـاع از اسـلام را مجدانـه پيگيـري کردنـد.
هـر چنـد برخـي در مسـئله جانشـيني چنگيـز سـعي کرده انــد تــا ايــن انتخــاب را نشــانه دورانديشــي چنگيزخــان و بــا توجــه بــه شــناخت کافــي چنگيــز از منتخـب خـود تلقـي کنند(بيانـي، ١٣٨٩: ٦٤ـ٦٦)، امـا بايـد در نظـر داشـت بـه تأکيـد منابـع ايـن نــوع تقســيم بندي يــک نــوع بدعــت بــود و نشــانه هاي تعــارض و چنــد دســتگي در زمــان حيــات چنگيزخــان و پــس از مــرگ او مشــخص شــد.
جانشــينان نخســتين چنگيــز نيــز نســبت بــه مســيحيان بــا احتــرام برخــورد ميکردنــد و هــر چنــد خـود مسـيحي نبودنـد امـا بـه دليـل پيوندهايـي کـه بـا مسـيحيان مغولـي مثـل کرائيت هـا داشـتند زمينـه ايـن احتـرام بـه وجـود آمـده بـود.
هــر چنــد کــه بــا آغــاز کشــور گشــايي مغــولان بــه سـمت غـرب در برخـي از مـوارد مسـيحيان از آنـان وحشـت زده شـده بودنـد و بـا احتيـاط نسـبت بـه آنـان مينگريسـتند امـا در ادامـه مسـيحيان منطقـه هلاکـو و خاتـون مسـيحي او را بـه عنـوان ناجـي خــود تلقــي کــرده و در عمليات هــاي نظامــي هلاکــو در برخــورد بــا اســماعيليه ، خلافــت عباســي و حملـه بـه شـامات او را همراهـي کردند(بيانـي، ١٣٧٥: ٨٧٣).