Abstract:
زمینه و هدف: در نگرش بیدل دهلوی و سهراب سپهری، یک حقیقت مطلق وجود دارد و همۀ پدیده های طبیعی عالم مادّی، تجلّی همان یک حقیقت میباشد. عالم روحانی و آن حقیقت برتری که شاعر خواهان رسیدن به آن است در قالب نمادهای استعلایی بیان میشود. ازآنجاکه استفادۀ فراوان بیدل دهلوی و سهراب سپهری از این نمادها، فهم شعرشان را دشوار کرده است، نوشتار حاضر با هدف برطرف کردن بخشی از ابهامات موجود در شعر این دو شاعر، نمادهای استعلایی موجود در دیوان غزلیات بیدل و مجموعه اشعار سپهری را که جنبۀ استعلایی دارند، مورد بررسی قرار میدهد. در کنار تحلیل محتوایی، زیبایی شناسی این نمادها نیز از هدفهای پژوهش حاضر است.
روش مطالعه: این پژوهش براساس شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی انجام شده است.
یافته ها: نمادهای استعلایی در غزلیات بیدل و شعر سپهری، ریشه در طبیعت دارند. بدین ترتیب که طبیعت و مظاهر آن به حقیقت مطلق (خداوند) منتهی شده و ما را به خداشناسی رهنمون میشوند.
نتیجه گیری: اندیشه های استعلایی بیدل در دیوان غزلیات بصورتی است که بسیاری از تصاویر در وضعیتی متناقض با یکدیگر پدید آمده اند. استعلا در غزلیات وی، خصلتی نفسانی و عارفانه دارد و او از صفا دادن به نفس و دل و زدودن بدیهای نفس امّاره و رذیلتهای اخلاقی سخن میگوید تا به عروج، زندگی برتر، حقیقت و وجود خدا برسد. از سوی دیگر، سپهری نگاهی درونی به خدا دارد؛ همچنانکه خدا در میـان رمانتیکها بعنوان احتیاجی قلبی و درونی، جای باز کرد و آنها به دین از منظری هنری توجّه کردند، یار آشنا و عشقی که در وجودش نهفته است شاعر را به رمزوراز خلقت نزدیک میکند.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: In the view of Biddle Dehlavi and Sohrab Sepehri, there is an absolute truth and all natural phenomena of the material world are the manifestation of the same truth. The spiritual world and the supreme truth that the poet wants to achieve; It is expressed in the form of transcendental symbols. Since the extensive use of these symbols by Biddle Dehlavi and Sohrab Sepehri has made their poetry difficult to understand; The present article aims to remove some of the ambiguities in the poetry of these two poets, the transcendental symbols in Biddle's lyric poetry collection and the collection of Sepehri poems that have a transcendental aspect; Examines. In addition to content analysis, the aesthetics of these symbols is also one of the goals of the present study.
METHODOLOGY: This research is based on descriptive-analytical method.
FINDINGS: The transcendental symbols in Biddle's lyric poems and Sepehri's poetry are rooted in nature. In this way, nature and its manifestations lead to the absolute truth (God) and lead us to theology.
CONCLUSION: Biddle's transcendental ideas in the Divan of Ghazals are such that many images are created in contradictory situations. Transcendence in his sonnets has a carnal and mystical character and he speaks of purifying the soul and heart and removing the evils of the soul from morals and moral vices in order to reach the ascension, superior life, truth and existence of God. Sepehri, on the other hand, has an inner view of God, just as God placed himself among the romantics as a heart and inner need, and they turned to religion from an artistic point of view. Is approaching.
Machine summary:
تصوّرات استعلايي و نمادهاي عروج در ديوان غزليات بيدل دهلوي تصوّر خاستگاه ازلي: بيدل غفلت انسان را نقد ميکند و معتقد است ذکر الهي به معناي پذيرش الوهيت مطلق خداوند بر هستي است .
حال که حقيقت تو چنين است و جلوه اي از درياي عظمت پروردگار هستي، چرا به خودت نميآيي و همچنان افسرده و لب خشک (تشنه ) مانند ساحل در جهان خاکي زندگي ميکني و خويش را براي سفر آسماني آماده نميکني: مرغ لاهوتي، چه محبوس طبايع مانده اي شاهباز قدسي و بر جيفه اي مايل چرا؟ بحر طوفان جوشي و پرواز شوخي موج توست مانده اي افسرده و لب خشک چون ساحل چرا؟ (غزليات ، بيدل : ص ٩٥) شاعر، انسان را شهبازي ميپندارد که بر قلۀ عرش ، آشيانه دارد و جايگاه اصليش را رها کرده و به جيفه تمايل پيدا کرده است .
بنابراين خواستار بازگشت صداقت حياتبخش آن دوران به انسانِ تشنۀ ارزشهاي متلاشي شده است : «صبح / شوري ابعاد عيد/ ذائقه را سايه کرد/ عکس من افتاد در مساحت تقويم / در خم آن کودکانه هاي مورّب / روي سرازيري فراغت يک عيد داد زدم / به ، چه هوايي!/ در ريه هايم وضوح بال تمام پرنده هاي جهان بود/ آن روز/ آب ، چه تر بود!/ باد بشکل لجاجت متواري بود/ من همين مشقهاي هندسيم را/ روي زمين چيده بودم / آن روز، چند مثلث در آب غرق شدند/ من گيج شدم ، جست زدم روي کوه نقشۀ جغرافي/ آي، هليکوپتر نجات / حيف : / طرح دهان در عبور باد بهم ريخت / اي وزش شور، اي شديدترين شکل !/ سايۀ ليوان آب را/ تا عطش اين صداقت متلاشي/ راهنمايي کن » (ما هيچ ما نگاه ، سپهري: ص ١٩٦).