Abstract:
اجتماع گرایی هم روش تفکر و اندیشه و هم روش فهم اندیشه های دیگران و همچنین رهیافتی در تبیین پدیده های سیاسی و اجتماعی است . الگوی نظری مزبور، روش شناسی خاصی در عرصه نظریه سیاسی ارایه و قدرت تبیینی مناسبی عرضه میکند. جدا از ابعاد هستیشناسی و معرفت شناسی، این رهیافت روش شناسی خاصی نیز در تحلیل پدیده های سیاسی و اجتماعی ارایه میکند که از کارآمدی مناسبی برخوردار است .اجتماع گرایان در برابر رویکردهای انتزاعی و تجریدی به سیاست قرار دارند؛ رویکردهایی که میکوشند نظریه پردازی سیاسی را مبتنی بر استنتاجات عقلی یا اصول و پایه های فلسفی و ارزشی عام و قراردادهای یک وضعیت فرضی، توجیه و مستدل سازند. اجتماع گرایی فلسفی با نقد فرد گرایی لیبرال شروع شده و نوع نگاه لیبرال ها را تقلیل گرایانه می داند. سپس فریزر به اجتماع گرایی سیاسی و ریشه های آن می پردازد و نقد فلسفه سیاسی لیبرال ،رگه ها و ریشه هایی از تفکرات مذهبی از جمله سنت های رهبانی ادیان عمده ،سوسیالیزم ،محافظه کاری و جمهوریخواهی را مهم ترین ریشه های اجتماع گرایی سیاسی می داندازاین رو مقاله حاضر می کوشد بررسی اجتماع گرایی سیاسی و روش شناسی آن را تبیین کند.
Machine summary:
اين رهيافت درون مکاتب سياسي - اخلاقي و سنت فلسفي ارسطويي ريشه دارد و امروزه مانند نظريات سازه گرايي بر تعامل ساختار و کارگزار در شکل گيري کنش هاي انساني تأکيد ميورزد.
بنابراين در اين نظريه ، مفهوم اجتماع ناظر بر مجموعه افرادي با اهداف و هويت مشترک است که دو ويژگي مهم دارند :لزوم به رسميت شناختن يک آموزة غايت گراي مشترک و فراگير ديني، اخلاقي يا فلسفي و وجود همبستگيهاي جمعي و اجتماعي هويت بخش که بيشتر با ساخت هاي هويتي اندام واره و کوچک تناسب دارد (براتعليپور، ١٣٨٤: ١٤) و از نوع و الگوي رابطه اي خاص بهره مي برند: مانند اجتماع گرايي در حزب کارگر انگليس ، محافظه کار انگليس يا اجتماعات کوچک و بزرگ محيط زيست ، سبزها در ايالات متحده امريکا يا در دهۀ ١٣٢٠ که فضاي باز سياسي در ايران به وجود آمد، اجتماعات مذهبي سياسي زيادي نظير انجمن اسامي دانشجويان ، جامعه تعليمات اساميه ، انجمن حجتيه مهدويه در مبارزه با بهائيت ، کانون نشر حقايق اسلامي در مشهد، جمعيت مبارزه با بيديني و جمعيت فدائيان اسلام شکل گرفت .
راه حل مک اينتاير، انتقال کانون سياست از سطح دولت - ملت به سطوح کوچک تر و محلي تر اجتماع است که هر کدام سنت ، روايت و خير خاصي را با توجه به زمينه فرهنگي خود دنبال ميکنند که بر نوع خاصي از عقلانيت استوارند و ممکن نيست آموزه اي با تمسک به عقلانيتي جهان شمول ادعاي برتري بر ديگران کند (حسيني بهشتي، ١٣٨٠: ٥٢).