Abstract:
عقد و حل از جمله شگردهای مهم و پرکاربرد بدیعی در متون ادب فارسیاند که مانند برخی از صنایع دیگر، سیمای روشنی از آن دو در متون بلاغی، بهویژه بدیع فارسی ترسیم نشده است. در این پژوهش، ضمن نقد و بررسی رویکردهای گوناگون بلاغیون به این دو صنعت ادبی، با ذکر شواهد مثال و روش توصیفی- تحلیلی، تعریفی دقیق و کاملتر از این دو صنعت بدیعی و اقسام آنها ارائه میشود و تفاوتهای آن دو با برخی صنایع دیگر معلوم میگردد. در همین زمینه کارکردها و جایگاه زیباییشناسانه و پیوند این دو صنعت با نظریههای ادبی معاصر و نیز شرایطی که این دو صنعت را جزو محسّنات بدیعی یا سرقات ادبی قرار میدهد، تبیین میشود. نتایج پژوهش حاکی از آن است که صنعت عقد به کلام منظوم و صنعت حل به سخن منثور تعلّق دارد و در هر دو شیوه، شاعر یا نویسنده با اِعمال تغییرات برجسته در بستر اصلی آیات، احادیث، امثال و اقوال یا ذکر برخی لغات مشخّص، مشتقّات و معانی آنها در تنسیق کلام خود، به دخل و تصرّف در عبارت اخذشده میپردازد و با ذکر قراین لفظی یا معنوی و ایجاد تغییرات هنری، سخنش را از شائبة سرقت ادبی مصون میدارد. صور گوناگون کاربرد این دو صنعت در آثار ادبی، از یک سو موجب ایجاز، تداعی، ابهام و غنای صور خیال شده و از سوی دیگر بهسبب الهام گرفتن گوینده از آثار پیشین و ایجاد تغییر در آنها برای آفرینش هنری و خلّاق با نظریاتی چون آشناییزدایی، برجستهسازی، بینامتنیت و بافتگردانی پیوند یافته است.
Alteration and quotation are among the most important and widely used rhetorical figures in Persian literary texts, which, like some other figures of speech, have not been clarified in rhetorical and especially novel Persian texts. In this research, while reviewing different approaches of rhetoricians to these two literary figures, by mentioning some examples and adopting a descriptive-analytical method, a more accurate and complete definition of these two innovative figures and their types is presented through which their differences with some other figures are revealed. In this regard, the functions and aesthetic position and the connection of these two figures with contemporary literary theories as well as the conditions that put these two figures among the novelties or plagiarisms are explained. The results of the research indicate that alteration is related to poetry and quotation belongs to prose, and in both techniques, a poet or writer by applying prominent changes in the main context of verses, hadiths, proverbs and sayings or mentioning some specific words, derivatives and their meanings, manipulates the taken phrase in producing texts, and by using ellipsis and making artistic changes, he/she protects his speech from plagiarism. The various forms of application of these two figures in literary works, on the one hand, have caused brevity, association, ambiguity and richness of figurative forms, and on the other hand, due to inspiration of the speaker from previous works and changing them to create artistic and creative works, the figures are linked to the phenomena such as defamiliarization, hyperbole, intertextuality, and contextualization.
Machine summary:
در فارسي مي توان به بيت زير اشاره کرد که در آن ، مثل «گردران با گردن است » با تصرفاتي هنرمندانه و کاربرد واژة «گردنان » به جاي «گردن » که از مشتقات آن است ، عقد شده است : از تن اهل کرم اين گردنان سر مي برند گرد ران مردمي زين گرد نان تا کي خوريم (سيف فرغاني، ١٣٦٤: ٤١١) در بيت زير نيز معني کنايۀ قرآني «خفض جناح » (رک: اسراء: ٢٤) عقد شده و اين نکته به قرينۀ زمين بوسيدن زال نزد پدر قابل دريافت است : چو زال اندر آمد به پيش پدر زمين را ببوسيد و گسترد پر (فردوسي، ١٣٨٦: ٩٥٠/١) از ديگر نمونه هاي قسم دوم عقد، ابيات زير است که در آن ها به ترتيب ، عقد آيات قرآني «قد تبين الرشد من الغي» (بقره : ٢٥٦)، «من شر الوسواس الخناس » (ناس : ٤) و عقد حديث نبوي «الفقر فخري» رخ داده است : مرشد طبع سوي عقل از مي داعي عقل سوي رشد از غي (سنايي، ١٣٨٠: ٢١٦) نخستين پاکي از احداث و انجاس دوم از معصيت وز شر وسواس (شبستري، ١٣٦٨: ٩٤) فقر از اين رو فخر آمد جاودان که به تقوي ماند دست نارسان (مولوي، ١٣٧٣: ٣٢٨١/٣) گفتني است که نمونه هاي فوق را نميتوان جزو اقتباس قلمداد کرد؛ زيرا در اقتباس ، نويسنده عبارت قرآني يا روايي (خواه جملۀ کامل و خواه جملۀ ناقص ) را با همان ساختار عربي بدون هيچ دگرگوني يا با تغييري اندک در سخن خود جاي ميدهد؛ ولي در اين گونه عقد، شاعر الفاظ و معاني آيه و حديث را چنان با سخن خود ميآميزد و در آن دخل و تصرف ميکند که تشخيص آن تنها در صورت آشنايي خواننده با آن آيه و حديث امکان پذير است .