Abstract:
در این پژوهش به بررسی همپایگی گروههای دستوری ناهممقولۀ زبان فارسی در چارچوب دستور شناختی پرداختهایم. هسپلمث (2007: 1) همپایگی را به ساختهایی نحوی اطلاق کرده است که در آنها دو یا چند واحد از یک «نوع»، واحدی بزرگتر را تشکیل میدهند، به طوری که این واحد بزرگتر همان روابط معناییِ هر یک از واحدهای کوچکتر را با عناصر پیرامون خود دارد. او در تعریف خود، اصطلاح «نوع» را به کار برده و از به کار بردن اصطلاح «مقوله» پرهیز کرده است؛ چراکه به عقیدۀ وی در همپایگی، همپایهها همیشه هم مقوله نیستند و میتوانند از دو مقولۀ متفاوت باشند. هسپلمث (2009: 43) در توضیح، شرط همپایگی را دارا بودن نقشهای معنایی یکسان، و نه هم مقولگی دستوری، عنوان میکند. لنگکر (2009: 349) نیز در یک ساخت همپایه، همپایهها را موازی و برابر معرفی کرده است؛ اما او تنها یک جنبه از این توازی را تعلق داشتن به یک مقولۀ دستوری دانسته است؛ چراکه در دستور شناختی، عضویت در مقولۀ دستوریِ یکسان تنها یکی از انواع توازی معنایی است. او به نمونههایی در زبان انگلیسی اشاره کرده است که در آنها، گروههایی به رغم داشتن مقولۀ دستوری یکسان، نتوانستهاند ساختهای همپایۀ قابلقبول تولید کنند. بر این اساس میتوان حدس زد که معنا نقش تعیینکنندهای در شرط همپایگی گروههای دستوری ایفا کند. پژوهشهایی که به همپایگی در زبان فارسی پرداختهاند اکثراً در چارچوب دستور زایشی و نحو محور هستند و علاوه بر آن به صورت خاص مسئلۀ همپایگی گروههای دستوری ناهممقوله را مدنظر قرار ندادهاند. از آنجایی که دستور شناختی رویکردی معنامحور است و زبان را با تمامی ابعاد آن به محک میگذارد، اتخاذ رویکرد دستور شناختی نتایجی جدید و متفاوت به دست داده است. بر اساس پژوهشهای انجامگرفته در زبان انگلیسی، انتظار بر آن بود که دستور شناختی به کمک تعاریف معنا بنیاد خود از مقولههای دستوری و طرحوارههای مربوط به مقولهها، از عهدۀ تبیین همپایگی گروههای دستوری ناهممقوله برآید. برای آزمودن این فرضیه تعداد 200 دادۀ دارای ساخت همپایه را از دو روزنامۀ کثیرالانتشار شرق و اعتماد جمعآوری کرده و ساختهای شامل همپایگی گروههای دستوری ناهممقوله را از میان آنها برگزیدیم. سپس، بعد از بررسی مبانی نظری دستور شناختی، با کمک ایزار نظریه به بررسی آنها پرداختیم. نتایج بررسیها نشان داد مقولههایی که در زمرۀ رابطههای غیرزمانمند (غیرفرایندها) قرار میگیرند، به شرط داشتن متحرک همسنخ میتوانند با یکدیگر همپایه شوند. بنابراین، در زبان فارسی همپایگی مقولههای حرفاضافه و قید، و همینطور حرفاضافه و صفت امکانپذیر است.
In this study we have investigated the coordination of constructions from different grammatical categories, with a Cognitive Grammar approach. Haspelmath (2007: 1) and Langacker (2009:349) have argued that common category membership in not the only criterion for coordination of two grammatical groups. They have both given some exaples where different grammatical categories have made well-formed coordinative constructions and they have considered meaning as the key factor for two grammatical categories to coordinate. There are also similar examples in Persian. The studies which have investigated coordinative constructions in Persian are mostly carried out in Generative Grammar framework and none of them are devoted to investigation of this specific problem. So, since Cognitive Grammar is a meaning-based theory and investigates the language with all aspects of it, adopting it can render new and different results. According to the researches done on English language, it was expected for Cognitive Grammar to manage to describe this type of coordinative constructions, using the meaning-based definitions for grammatical categories and the schemas offered for each of them. Investigating 200 coordinative constructions gathered from major Iranian newspapers, showed that that all the grammatical categories belonging to atemporal relations, and also having compatible trajectors can act as the coordinands of a coordinative construction. In conclusion, we can say that in Persian, propositional and adjective phrases, and also propositional and adverbial phrases, dispite belonging to different grammatical categories can appear as the coordinands of a coordinative construction.
Machine summary:
تاريخ دريافت مقاله : ١٤٠٠/٠٦/٣١ ؛ تاريخ پذيرش مقاله : ١٤٠١/٠٦/٣٠ علمي - پژوهشي چکيده در اين پژوهش به بررسي همپايگي گروه هاي دستوري ناهم مقولۀ زبان فارسي در چارچوب دستور شناختي پرداخته ايم .
مقدمه مسئلۀ مورد بحث در اين پژوهش ، همپايگي گروه هاي دستور ناهم مقوله در زبان فارسي و چگونگي بازنمايي آن ها در قالب انگارة دستور شناختي است .
ناتل خانلري (١٣٥٢)، قريب و همکاران (١٣٦٦)، انوري و احمدي گيوي (١٣٩٠)، همين طور کوئيرک و همکاران (١٩٨٥)، سوان (١٩٩٦) و آذر (٢٠٠٢) در آثاري سنتي و فاقد چارچوب زبان شناختي مشخص ، توصيف هايي از ساخت هاي همپايه در زبان فارسي و انگليسي ارائه کرده اند.
در واقع صفت ها رابطه اي هستند که ميان يک چيز و هستاري شامل مجموعه اي از ويژگي ها برقرار مي شوند و بازنمايي طرحواره اي آن ها به صورت زير است : (به تصویر صفحه مراجعه شود) شکل ١١- طرحوارة مقولۀ صفت در دستور شناختي برگرفته از لنگکر، ٢٠١٣: ١١٦ همان طور که در تصوير فوق مشاهده مي کنيم ، متحرک اين رابطه يک چيز و مکان نماي آن يک هستار است .
به اين ترتيب در حالت کلي مي توان قيد را به صورت زير نمابرداري کرد: (به تصویر صفحه مراجعه شود) شکل ١٢- طرحوارة مقولۀ قيد در دستور شناختي برگرفته از لنگکر، ٢٠١٣: ١١٦ براي مثال اگر جملۀ او را حتمًا ميبينم را در نظر بگيريم ، حتمًا قيدي است که يک رابطۀ زمان مند، يعني فعل ميبينم را توصيف مي کند.
Cognitive Grammar: Theoretical Foundations, and Application in Persian.