Abstract:
هدف: اگر با منطق تحلیل گفتمان، تأثیر گفتمانهای نظری - عملی بر وقوع انقلاب 1357 در ایران را تحلیل کنیم، گفتمانهای متعددی را مییابیم که بعضی از آنها متأثر از سنتهای غربی شکل گرفته و بعضی از آنها تأثیر بیشتری از سنتِ اسلامی پذیرفتهاند. در این مقاله با ترسیم منازعات گفتمانی دو گفتمان مارکسیسم-کمونیسم ایرانی (با محوریت سازمان مجاهدین خلق) و گفتمان اسلام سیاسی (با محوریت اندیشههای امام خمینی(ره))، نشان دادهایم که چگونه در یک سیر تاریخی، گفتمان اسلام سیاسی بر گفتمان دیگر غلبه یافته است.
روششناسی پژوهش: تحلیل گفتمان با رویکرد لاکلا و موف تناسب قابل توجهی با موضوع این مقاله داشته و از آن استفاده شده است.
یافتهها: در ذیل گفتمان مارکسیسم-کمونیسم ایرانی، سه دورهی 1344-1350 (اسلام و مبارزهی مسلحانه)، 1350-1354 (نبردِ ایدئولوژیک و ناکامی در اقدام انقلابی) و 1354-1357 (قطع واقعیت با جهان خارج) و در گفتمان اسلام سیاسی، سه دورهی 1342-1349 (مرجعیت شیعی)، 1349-1356 (ولایت فقیه) و 1356-1357 (پیروزی انقلاب اسلامی) شناسایی شدهاند.
نتیجهگیری: بررسی منازعات گفتمانی فوق نشان میدهد که هر چند گفتمان اول، زودتر دست به کنش انقلابی و مبارزاتی زده است، اما به جهت عدم ارتباط عمیق با زمینههای تاریخی و فکری جامعهی ایرانی، در آستانهی وقوع انقلاب، ارتباط وثیقی با واقعیت آن برقرار نکرد و در مقابل، گفتمان اسلام سیاسی بود که در یک سیر تاریخی، توانست غلبهی گفتمانی خویش را محقق ساخته و بههمین جهت، گفتمان انقلاب اسلامی را در ایران صورتبندی کند.
Target: If we analyze the impact of theoretical-practical discourses on the occurrence of the 1979 revolution in Iran with the logic of discourse analysis, we will find several discourses, some of which are influenced by Western traditions and some of which are more influenced by Islamic tradition. In this article, by drawing the discourse conflicts between the two discourses of Iranian Marxism-Communism (centered on the People's Mojahedin Organization) and the discourse of political Islam (centered on the thoughts of Imam Khomeini), we show how in one historical course, the discourse of political Islam has overcome another. Methodology: Discourse analysis with Laclau and Mouffe's approach is significantly relevant to the subject of this article and has been used. Findings: Following the discourse of Iranian Marxism-Communism, three periods of 1344-1350 (Islam and armed struggle), 1350-1354 (ideological battle and failure in revolutionary action) and 1354-1357 (disconnection of reality with the outside world) and in the discourse of political Islam The three periods of 1342-1349 (shiite authority), 1349-1356 (Velayat-e Faqih) and 1356-1357 (victory of the Islamic revolution) have been identified. Results: The study of the above discourse conflicts shows that although the first discourse took revolutionary and militant action earlier, but due to the lack of deep connection with the historical and intellectual contexts of Iranian society, on the eve of the Revolution, it did not establish a close connection with the reality of that; in contrast, it was the discourse of political Islam that, in a historical course, was able to achieve its dominant discourse and, therefore, formulate the discourse of the Islamic Revolution in Iran.
Machine summary:
با توجه به نقش گفتمان مارکسيسم - کمونيسم ايراني در مبارزه با رژيم پهلوي دوم ، چه دال هاي گفتماني توسط گفتمان اسلام سياسي، به رهبري امام خميني(ره )، مفصل بندي شد که در نهايت ، انقلاب اسلامي با پيروزي اين گفتمان شناخته ميشود؟ پيشينه ي تحقيق ذبيح ، سپهر (١٩٨٥) تاريخ جنبش هاي کمونيستي در ايران ، ترجمه ي محمد رفيعي مهرآبادي ، تهران ، مؤسسه ي مطبوعاتي عطائي .
با اين حال همان طور که ميدانيم در بازه ي منتهي به انقلاب اسلامي، با نظر به نقش آفريني جدي اتحاد جماهير شوروي در شکست نازيسم آلمان در جنگ دوم جهاني در دهه ي ١٣٤٠، اين سازمان مجاهدين خلق بوده که عليرغم نقدهايي که به حزب توده نيز داشت ، هر چند ابتدا از نهضت آزادي منشعب شد، اما از دهه ي ١٣٥٠، با تکيه بر نوعي روايت خاص از مارکسيسم - کمونيسم ، مدعي پيگيري ايدئولوژي مبارزاتي و انقلابي عليه نظام سرمايه داري بود.
اين در حالي است که مبارزه ، در گفتمان مارکسيسم -کمونيسم ايراني، در اين دوره ، معناي مبارزه ي مسلحانه يافت و در کنار ايدئولوژي اسلامي، به عنوان يکي از مهم ترين دال ها تعريف شد اما در گفتمان اسلام سياسي، مبارزه ، عمدتا با دال «مبارزه ي افشاگرانه / آگاهيبخش »، به منظور غيريت سازي گفتمان حکومت پهلوي دوم و دال هاي مقبول در آن ، مانند اسرائيل ، آمريکا، فساد مالي و نظاير آنها معنا مييابد.