Abstract:
دولت پرحضورترین واقعیت تجربه انسانی و ترکیبی عظیم از واقعیات مرتبط با نیروها، قدرتها و نهادها است. دولت عالیترین مظهر رابطه قدرت و حاکمیتی است که در همه جوامع وجود داشته است. مهمترین وجه حاکمیت دولت، وضع و اجرای قوانین در جامعه است. در برخی از نظریههای دولت بر وجه اجبارآمیز دولتها تاکید شده است. برخی رئالیستهای سیاسی و مارکسیستها، دولت را ابزار اجبار تلقی نمودهاند. در تقسیرهای متأخر، دولت به عنوان مؤسسه تأمین رفاه و آسایش توصیف شده است. . یکی از دیدگاه های تأثیرگذار دولت بر جوامع، از دیر باز تا امروز، دیدگاه کارل مارکس بوده است. در اندیشه مارکس مفهوم دولت مبتنی بر سه نظر مختلف: دولت به عنوان ابزار سرکوب طبقه کارگر، دولت به منزله داور یا میانجی، و در نهایت دولت به عنوان تابعی از متغیّر زیربنای اقتصادی، میباشد. همچنین در این دیدگاه، دولت در نظام سرمایهداری مانند ابزار تحکیمبخش این نظام عمل میکند و با پیروزی پرولتاریا و تا زمان شکلگیری کمونیسم، وجود آن امری ضروری، و پس از آن، حذف دولت مد نظر است. در نتیجه به نظر می رسدکه در دیدگاه مارکس با توجه به تعابیر مطرح شده مفهوم دولت به لحاظ ایفای نقش متفاوت، به لحاظ ضرورت وجودی در کوتاه مدت دارای امکان بقاء و اما تداوم وجود آن امکان پذیر نمی باشد.
The government is the most present fact of human experience and a huge combination of facts related to forces, powers and institutions. The government is the highest manifestation relationship of power and sovereignty that existed in all societies. The most important aspect of government governance is the establishment and implementation of laws in society. In some theories government, the coercive aspect of governments is emphasized. Some political realists and Marxists have considered the government as a tool of coercion. In later works, the government is described as an institution providing welfare and comfort.One of the most influential views of the government on societies, from late to today has been the view of Karl Marx. In Marx's thought, the concept of the state is based on three different opinions: the state as a means of suppressing the working class, the state as an arbiter or mediator, and finally, the state as a function of the economic infrastructure variable. Also, in this view, the government in the capitalist system acts as a consolidation tool of this system, and with the victory of the proletariat and until the formation of communism, its existence is necessary, and after that, the removal of the government is considered. As result, it seems that in Marx's point of view, according to the interpretations presented, the concept of the state in terms of playing a different role, in terms of existential necessity, has the possibility of survival in the short term, but its continued existence is not possible.
Machine summary:
پس ، مشاهده ميکنيم که در همين کلمات نقل شده از مارکس ، به عبارت ديگر، موضوعي به ميان کشيده شده که تبيين آن از حدود بينش ماترياليستي او، که اقتصاد را يگانه عامل مؤثر در تحولات اجتماعي- سياسي مي - داند، آشکارا بيرون است : «اگر دستگاه دولتي- حکومتي فرانسه حاصل عمل طبقه بورژوازي، يعني طبقه تاريخاً بالنده فرانسه ، و براي دفاع از منافع اقتصادي اين طبقه بوده ، چگونه است که حاصل عمل همين طبقه به گسترش پديده اي انجاميده که سرانجام از حيطه نظارت خود آن خارج شده ، و نسبت به آن طبقه و تمامي جامعه فرانسوي دستگاهي مستقل گرديده ، و به نوعي آقا بالا سر تبديل شده است ؟ انگلس در مقدمه اي که بر کتاب جنگ داخلي در فرانسه مارکس مينويسد، اينگونه وضعيت و شرايط کمون و دولت را توضيح ميدهد که : در ١٨٧١، مرکز صنايع پيشه وري پاريس ، به چنان حدي از توسعه به عنوان صنعت بزرگ دست يافته بود که ديگر نميشد آن را موردي خاص ناميد.