Abstract:
موضوع مقاله مقایسه تطبیقی جاودانگی در حکمت صدرایی و اندیشه علامه طباطبایی است. ملاصدرا بر اساس قاعده «النفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» نفس را حقیقتی میداند که ابتدا مرتبهای جسمانی دارد و با حرکتی اشتدادی به مرتبه تجرد مثالی و مرتبه عقلی نایل میشود. او بدن انسان را همچون پوستهای میداند که با مرگ دنیوی، نفس آن را کنار میگذارد و در برزخ با مثالِ «جزئی» و در عالم عقل، عقل «جزئی» است. جاودانگی نزد ملاصدرا باقیبودن انسان به بقای جزئی است. علامه در مسئله جاودانگی شارح ملاصدرا نیست، بلکه نظر مستقلی در این خصوص دارد. از دیدگاه علامه انسان نه یک وجود سیال اشتدادی، بلکه واجد سه لایه وجودی است که هر لایه کار مختص به خودش را انجام میدهد. همه انسانها دارای ادراک عقلیاند؛ اما شهود عقلی –که وابسته به ایمان و تقواست- برای تعداد بسیار کمی از انسانهاست. همه انسانها افزون بر جاودانگی مثالی، جاودانگی عقلی نیز دارند. بدن پوسته نیست، بلکه ماده برای بدن دیگر و باقی است؛ این جاودانگی در بعد عملی انسان است.
The subject of the article is a comparative comparison of immortality in Sadra'i wisdom and Allameh Tabatabai's thought. Mulla Sadra, based on the rule of ‘corporeal in its origination and spiritual [or incorporeal] in its survival’ (jismaniyyat al-huduth wa-ruhaniyyat al-baqa’), considers the soul as a reality that first has a physical level and with a vigorous movement it achieves the immaterial level. He considers the human body as a shell that leaves the soul behind with worldly death, and it is "partial" in the intermediate world and the inetellect world. According to Mulla Sadra, immortality is a partial existence of a human being. Allameh is not an interpreter of Mulla Sadra in the matter of immortality, but he Provides an independent idea on this matter. From Allameh's point of view, human is not a gradational existence, but has three layers of being, each layer performs its own work. All humans have rational perception; But intellectual intuition - which depends on faith and piety - is for very few people. In addition to imaginal (mithali) immortality, all human beings also have intellectual immortality. The body is not a shell, but the material for another body and remains; This immortality is in the practical dimension of man.
Machine summary:
اگر نفس ، جزئيات را با ابزارهاي جسمانياش ادراک کند و به فرض بعد از مرگ ، ابزارهاي بدنياش را از دست بدهد، چگونه ميتوان براي او درد يا لذت جسماني قايل شد؟ ملاصدرا با طرح تجرد قوه خيالي بر اين باور است ، نفس پس از مرگ ، تنها حواس ظاهري و قواي طبيعي را رها مي کند؛ ولي حواس باطني و قواي مثالي اش را همراهي ميکند و از طريق اين قوا، قادر به ادراک جزئيات است (صدرالدين شيرازي، ١٣٨٦، ج ٢، ص ٤٧٥– ٤٨٥).
ملاصدرا در آثار مختلفش ادله اثبات جاودانگي نفس را بيان کرده است که در ادامه به يکي از آنها اشاره ميشود: او نخست نفوس را به دو بخش تقسيم مي کند: نفوسي که در دنيا به درجه عقلي رسيده اند و نفوسي که در دنيا به درجه عقلي نرسيده اند و در حد خيال و عقل بالقوه اند و با همين حالت به عالم آخرت منتقل ميشوند (همان ، ص ٢٦٧).
علامه طباطبايي اين مسئله را تحت عنوان رابطه حقيقت و رقيقت تحليل کرده ، نسبت حيث جسماني نفس به حيث مجرد آن را همانند رابطه حقيقت و رقيقت مي داند؛ بنابراين نفس در ابتداي حدوث و پيدايش ، موجودي مستقل از بدن نيست تا معضل چگونگي ارتباط جوهر مجرد و مادي مطرح شود، بلکه در مرتبه آغازين صعود از طبيعت به سوي عوالم برتر، بدن ، حامل امکان استعدادي اوست و به تعبير او نفس يکي از مراتب بدن است که همواره در تکامل است .
علامه طباطبايي نيز بر اساس مباني فلسفي خود به اثبات جاودانگي نفس پرداخته است و انسان را جسمانية الحدوث و روحانية البقا ميداند.