Abstract:
ریشه اصلی مشروعیت را باید در علوم سیاسی جستجو کرد و از آنجائیکه حقوق بین الملل رابطه تنگاتنگی با این علم و خصوصاً روابط بین الملل دارد ناگزیر مشروعیت دولت در حقوق بین الملل پدیدار خواهد شد. اینکه شاخص ها و معیارهای مشروعیت دولت در حقوق بین الملل معاصر کدامند و بر چه مبنایی استوار هستند نظریه های مختلفی در این زمینه وجود دارد. گاهی مشروعیت دولت با حقوق مردم در تلاقی قرار می گیرد که در این موارد شناسایی معیارهای مشروعیت دولت بسیار پیچیده به نظر می رسد از جمله این موارد جنگ داخلی در کشورها می باشد. میزان مقابله دولت با تکیه بر عنصر مشروعیت با موضوعاتی همچون حق تعیین سرنوشت و حقوق بشردوستانه در تقابل خواهد بود. در کشورهایی مانند افغانستان و یمن گروه هایی شبه نظامی فعالیت ها و مبارزاتی مسلحانه در تقابل با دولت حاکم وجود دارند که دولت های حاکم با استناد به مشروعیت با آنها برخورد نظامی کرده و به سرکوب آنها می پردازند و یا اینکه دولت های حاکم و یا گروه های شورشی از کشورهای دیگر کمک طلبیده و آنها را به مداخله در امور داخلی آن کشور دعوت می نماید. حال این سوال مطرح می شود مشروعیت این چنین دولت هایی از کجا نشأت می گیرد و آیا با حقوق بین الملل معاصر سازگاری دارد؟
The root of legitimacy must be sought in the political sciences, and since international law is closely related to this science, and especially international relations, the legitimacy of the state will inevitably emerge in international law. There are various theories on the indicators and criteria of government legitimacy in contemporary international law and on what basis they are based. Sometimes the legitimacy of the government intersects with the rights of the people, in which case identifying the criteria for the legitimacy of the government seems very complicated, including civil war in countries. The extent to which the government relies on the element of legitimacy will be at odds with issues such as the right to self-determination and humanitarian law. In countries such as Afghanistan and Yemen, there are militant groups and armed activities and struggles against the ruling government that the ruling governments, based on legitimacy, deal with them militarily and suppress them, or the ruling governments or groups. Insurgent groups seek help from other countries and invite them to intervene in the internal affairs of that country. The question now is, where does the legitimacy of such governments come from and is it compatible with contemporary international law?
Machine summary:
اگرچه به نظر مي رسد حقوق بين الملل کلاسيک ، مداخله ي نظامي دولت هاي ثالث ، جهت حمايت از دولت حاکم را در زمان وقوع جنگ داخلي به رسميت شناخته است ، اما بررسي شرايطي که به اين مداخلات مشروعيت مي بخشد يا آن که مي تواند آن را به چالش کشاند، از اهميت زيادي برخوردار است .
تحولات مربوط به جدايي طلبي که در سال هاي اخير در کوزوو و بخش هايي از اوکراين با ادعاي حق تعيين سرنوشت مردم به وقوع پيوسته و منجر به مداخلات خارجي گرديده است ، سبب گرديده تا ما وقايع اخير را به اختصار در مبحث پاياني از جهت ارتباط حق تعيين سرنوشت مردم با حق دعوت به مداخله دولت حاکم مورد بررسي قرارداد و قواعد حقوقي حاکم بر آن را بيان ١- برخي از تحولات و انقلابات اخير در خاورميانه و شمال آفريقا با شعار حق تعيين سرنوشت مردم انجام گرفته است مردمان اين منط قه ، اغلب هدفشان را دستيابي به حقوق بنيادين و آزادي هاي اساسي و مبارزه با حکومت هايي اعلام نموده اند که نسبت به اين ارزش ها، بي توجه بوده اند.
از جمله مي توان به اين موارد اشاره کرد: ١- شايان توجه است که هرچند موضوع بند ٧ مادḁ ٢ منشور ملل متحد منع مداخلۀ سازمان ملل متحد در اموري است که اساساً تحت صلاحيت داخلي هر دولت قرار دارد، ليکن همان گونه که قط عنامه هاي مورد اشاره در متن حکايت دارد، اصل منع مداخله نخست در حقوق بين الملل عرفي در عرصۀ روابط ميان دولت ها شکل گرفته است ، و درج آن در زمر̥a اصول حاکم بر ملل متحد، به واقع حاکي از اين واقعيت است که سازمان بين المللي تأسيس شده توسط دولت ها نمي تواند داراي اختياري باشد که خود دولت ها اصولاً فاقد آنند.