Abstract:
یکی از مفاهیم مدرن مطرحشده در دنیای سیاست، مفهوم توسعهیافتگی و توسعه نیافتگی است. همانگونه که کشورها از منظر اقتصادی به سه دسته کشورهای توسعهیافته، کشورهای درحالتوسعه و کشورهای توسعهنیافته تقسیمشدهاند، از دیدگاه سیاسی نیز این مفهوم را میتوان در سه لایه کشورهای توسعهیافته سیاسی، کشورهای در حال دستیابی به توسعه سیاسی و کشورهای عقبمانده از توسعه سیاسی قلمداد کرد. در حقیقت توسعه سیاسی را میتوان فرایند مستمر گذر از جوامع استبدادی به جوامع مردمسالار قلمداد کرد که در طی آنهمه شئون و ارکان جامعه تغییر و تحول اساسی مییابد و بر اساس شاخصهایی شامل شیوه انتخابات، تکثرگرایی، آزادیهای مدنی، مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی، مردم اجازه مشارکت و فعالیت یافته و در تعیین سرنوشت خویش نقش مهم و سیاسی ایفا میکند. بر این اساس نقش « مردم» در عرصه حکومت و قدرت سیاسی مهمترین موضوع مقاله حاضر است که در ابتدا باید مفهوم مردمسالاری تبیین شود ؟ اینکه مردمسالاری چه ضرورتی دارد ؟ سپس به مهمترین موانع مردمسالاری برای تحقق حکومت ایده آل بپردازیم.برای این منظور روش تحقیق کیفی با رویکرد توصیفی _تحلیلی مورداستفاده قرار خواهد گرفت.
One of the modern concepts introduced in the world of politics is the concept of “being developed” and “undevelopment”. Just as countries are economically divided into three categories: “developed countries”, “developing countries” and “underdeveloped countries”, from a political approach, this concept can be considered in three levels: politically developed countries, countries achieving political development and countries straggling behind. In fact, political development can be considered as a continuous process of transition from an authoritarian society to democratic society, during which all aspects of society are fundamentally changed and by existence of indicators such as elections, pluralism, civil liberties, political participation and political culture, people are allowed to participate and play an important political role in determining their own destiny. Accordingly, the role of “people” in the field of government and political power is the most important issue of the present article; so it must first explain the concept of democracy and What is the necessity of democracy? Then we pay to the most important obstacles to democracy in achieving an ideal form of government. For this purpose, the qualitative research method with a descriptive-analytical approach will be used in Current article.
Machine summary:
(شهبازي،١٥٥،١٣٨٠) شکي نيست که استقرار نظام جمهوري اسلامي در سرزمين پهناور ايران آن هم پس از سال ها مبارزات آزاديخواهانه ملت و پيروزي بر ديو استبداد و ديکتاتوري و رژيم شاهنشاهي در جريان تحول عظيم انقلاب اسلامي سال ١٣٥٧ گام بلندي در راستاي استقرار نظام مردمسالاري بوده است بااين حال نبايد تصور کرد که با برگزاري رفراندوم جمهوري اسلامي در فروردين ١٣٥٨ تمامي موانع مردمسالاري در جامعه را از ميان برداشته شد و در عمل محصول نايي همان نظام دلخواه در نظر نظريه پردازان انقلاب اسلامي و مستقر شدن يک حکومت صد درصد مردم سالار بر مبناي آموزه هاي ديني مطلوب مردم بوده است ناگفته پيداست وقتي از موانع مردمسالاري در جمهوري اسلامي ايران سخن ميگوييم هرگز درصدد مقايسه چنين نظامي با حکومت هاي رايج مبتني بر ليبرال دموکراسي غربي نيستيم و بر اين باوريم در جامعه اي که اکثريت غريب به اتفاق مردم آن مسلمان هستند و نميخواهند احکام شريعت اسلام و آموزه هاي ديني خويش را کنار بگذارند بديهي است محتواي هرگونه بحثي از دموکراسي در چنين جامعه اي بر پايه موازين ديني ارائه شود به عبارت ديگر همان گونه که پژوهشگر اين مقاله در تحقيقات قبلي به تفصيل در مورد اصول دموکراسي در نظام جمهوري اسلامي و مقايسه آن با ساير انواع دموکراسي در کشورهاي غربي سخن گفته است در اين مقاله نيز بر اين باور است که با فرض ضرورت مقيد شدن واژه مردمسالاري در ايران امروزي به قيد ديني بازهم بين آنچه امروز در عمل اجرا ميشود با آنچه بايد به صورت حقيقي در حکومت نهادينه گشته و يک نظام کاملاً مردمسالاري ديني در ايران مستقر شود فاصله اي طولاني وجود دارد البته ما در اين پژوهش به دنبال فهرست کردن موانع سياسي يا حقوقي مردمسالاري در ساختار کنوني نظام جمهوري اسلامي ايران بيان نقد عملکرد حاکميت و بيان انواع و اقسام مشکلات موجود بر سر راه نبوده و نيستيم بلکه بدون درگير شدن در مباحث چالشي در مورد مفهوم واقعي مردمسالاري ديني و صرفاً با تکيه بر همان قدر متيقن ها و اصول مذکور در مبحث دوم اين نوشتار درصدد پرداختن به ريشه هاي اساسي موانع و بررسي همه جانبه دلايل آن به صورت کلي و در چارچوب پژوهش بوده و به پنج مانع اساسي در اين مبحث اشاره ميکنيم بديهي است که در اين جستار محدود در مورد اين عوامل نميتواند با بسط و تفصيل و بيان مثال هاي عيني و ملموس متعددي وارد شويم .