Abstract:
آ، الف، ا، (همزه)، نخستین حرف از حروف الفبای پارسی، عربی و ابجدی است. در حساب جمّل دارای ارزش عددی یک است. بیشتر شاعران ادب پارسی، به ویژه سعدی، حافظ و شاعران هم عصر آنها، از شکل و جایگاه خاص و برخی ویژگی های منحصربه فرد حرف الف، در ساخت مضامین بکر و تعبیرات نغز ادب پارسی بهرۀ بسیار برده اند. این مقاله که به روش توصیفی - تحلیلی و کتابخانه ای نگارش یافته، در پاسخ به این سؤال که سعدی و شاعران هم عصر آنها چگونه از مضامین بلاغی و ادبی حروف الفبا در اشعار خود بهره بردهاند، به بررسی دو نوع ساختار کاربرد ادبی حرف الف، با تکیه بر شواهد شعری به دست آمده از اشعار این شاعران پرداخته است: ساختار اوّل شامل تصاویر شاعرانه، مضامین و تعابیر ادبی بر اساس شکل و ویژگی حرف الف و ساختار دوم شامل عبارت های فعلی و کنایی برساخته از شکل و ویژگی این حرف. با تحلیل این دو ساختار میتوان گفت سعدی بسیار کمتر از دیگران از حرف الف در ساخت مضامین شعری بهره گرفته است. مضامین برساختۀ سعدی از حرف الف، جنبههای اجتماعی و اخلاقی دارد و از نکات ظریف ادبی و هنری برخوردار است. مولوی یکی از پُرکارترین شاعران در آفرینش مضامین ظریف و نغز از حرف الف است. مولوی در این مضامین، بر تبیین اندیشههای درونی و عرفانی خود که بیشتر جنبۀ اخلاقی و اجتماعی دارد، تأکید میکند. شیخ کمال خجندی بعد از مولوی، با دقّت نظر و ظرافت ویژه، بیشتر از دیگران به آفرینش های ادبی الف پرداخته است. اوحدی مراغه ای، امیرخسرو دهلوی، حافظ، خواجوی کرمانی، سیف فرغانی و عراقی از دیگر شعرایی هستند که بهصورت پراکنده، به مضمون آفرینی با حرف الف توجّه کرده اند.
“A” or “Alif” the first letter of Persian alphabet, a major vowel in Farsi, is the first letter of Abjad numeral system which represents number one in this system. Due to its special form and position as well as some unique features, letter “Alif” is one of the most abundantly used letters by Persian poets such as Sa’di, Hafez and their contemporaries to create original themes and elegant expressions. This article written by descriptive-analytical and library methods deals with two structures of literary application of Alif to answer the question that how do Sa'di and his contemporaries use the rhetoric and literary contents of alphabetical letters in their poetry. The first structure includes poetic images, literary contents and interpretations based on the shape and feature of “Alif”, and the second structure consists of verb and nominative phrases resulting from this letter's shape and feature. By analysis of these two structures, it can be said that Sadi has used this letter much less than the others for making poetic contents. The presented contents by Sadi from the letter Alif have social and moral aspects and delicate literary and artistic points. In these contents, Molavi emphasises on explaining the internal and rhetoric thoughts with social and moral aspects, as he is the most.... poems in this case by using the letter Alif. After Molavi, Sheikh Kamal Khojandi has created many literary works by using letter Alif. Other poems are Ohadi Maraqeie, Amirkhosro Dehlavi, Hafez, Khajavi Kermani, Seif Forghani and Araghi have noticed the application of letter Alif for creating contents.
Machine summary:
٢. مضامين بلاغي و ادبي حرف الف در اشعار سعدي، حافظ و شاعران هم عصر آن ها حرف الف با عنايت به هيئت ، حالت و شکل خاص در خلق تعبيرات ، ترکيبات ، فضاهاي هنري، ادبي و مضامين نغز ادب پارسي، به خصوص در اشعار شاعراني چون سعدي ، حافظ و هم عصران آن ها، يعني اميرخسرو دهلوي ، اوحدي مراغه اي ، خواجوي کرماني ، سيف فرغاني ، شيخ کمال خجندي ، مولوي ، سلمان ساوجي و عراقي ، جايگاه ويژه اي دارد.
غمزه هايي کرد چشمش با دل اين نامراد باز از دال دو زلفم آن الف قد داد ياد (اميرخســرو دهلوي ، ١٣٤٣: ٢٠٦) هرچــه نــه از پ يش ا لف شــــد روان هــمــچــو الــف بــر هــمــه خــنــديــده ام (اوحدي مراغه اي ، ١٣٧٥: ٢٥٧) چون به هم آ مد الف راســــت شــــد هــر نــقــطــي کــز هــمــگــان چــيــده ام (ه مان ) قــامــت من چو ا لف بود از نشــــاط آن الــف را دام زلــفــت لام کــرد (همان : ١٤٦) الـــف ، قـــامـــتســـــت و را ابـــرو صــــاد و ضــــاد تو چشـــم هــا بر رو (همان : ٥٢٢) زلف تو که صــد ســينه ز دل خالي کرد بر قــامــت ه م چون ا لفــت دا لي کرد (همان : ٤٤٠) قـــد هـــمـــه دلـــبـــران عـــالـــم پــيــش الــف قــدت چــو نــون بــاد ( حافظ ، ١٣٦٢: ٧٧) شــد رتبت تو بيشــتر اندر حســاب حس همچون الف اگرچه چو يا واپ سين تويي (سيف فرغاني، ١٣٤٢: ٢٦٠) ور نقطـه ســـر از الف تن جدا شـــود بـيـرون مـنــه ز دايـره پـرگــاروار پــاي (همان : ١٦٢) الــف قــدي و زلــف تــا پــاي تــو شــکن درشــکن چون ســر ســين شــده (همان : ٢٨٩) تــا بــه بــالا تــو راســــت چــو الــفــي مــا چــو لامــيــم در مــيــان بــلا (شيخ کمال خجندي ، ١٣٧٤: ١٩٣) گر الف را حرکت نيســـت چراســـت الــف قــد تــو شــــيــريــن حــرکــات (همان : ٣٦٨) الف مباش ز ابجد که ســـرکشـــي دارد مباش بي دو ســـر تو جيم باش چو جيم (مولوي، ١٣٦٣: ٦٥٨) گــر الــفــي و ســـــابــق حــرفــي مــحـــو شـــــو انــدر لام افـــنــدي (همان : ١١٢٢) زان گوش همچون جيم تو، زان چشم همچو صاد تو زان قامت همچون الف ، زان ابروي چون نون خوش (همان : ٤٧٩) *الف قامت ممدود حمرا: قدوقامت کشيدة سرخ رنگ .