Abstract:
پژوهش پیش رو، ارتباطی متقابل و سلسلهوار را در موضوعات «امنیت و اقتدار سیاسی»، «آبادانی»، «دریافت مالیات و رونق اقتصادی»، و «مخارج و بودجههای نظامی»، بنابر گزارش شاهنامه و دیگر منابع تاریخی بیان خواهد کرد؛ ارتباطی که محور و رکن اصلی آن «دادگری» شاه و نیز «دهش» های اوست که در کنار رفتارهای درست کارگزاران و بزرگان، شاخصۀ اصلی دستیابی به استواری کشور و ادارۀ درست آن خواهد بود.
Machine summary:
تقابل دو واژه «شُبان» و «رَمه/ گوسپند» در شاهنامه نیز که یکی از پرتکرارترین مضمونها، پیرامون نقش شاه در حفظ امنیت مردم است، در همین راستا آورده شده؛ همچنانکه از دیدگاه انوشیروان، هرگونه غفلتی از سمتِ شاه، موجبات غلبة دشمنان را فراهم خواهد کرد: شُبانی کماندیش و دشتی بزرگ همی گوسپندی نماند ز گرگ (جلد چهارم، نوشینروان، 626: 128) * یکی از نتایج تلاشهای شاهان و نوع سیاستگذاریهای آنان در راستای برقراری امنیت، مربوط به حفظِ آبادانی شهرها و رونق روستاها و زمینهای کشاورزی است که حداقل جلوی بسیاری از ویرانیهای مربوط به حملات دشمنان و سایر ناامنیهای داخلی را خواهد گرفت؛ از اینروی، امنیت یکی از عوامل مهم در راستای آرامش و آبادانی کشور است؛ همچنانکه در سخنان خسروپرویز در برابر اتهاماتی که شیرویه بدو وارد میکند، ایران و آبادانی آن به باغی خرّم در بهار مانند شده که سپاه و توان دفاعی شاه مهمترین مؤلفههای آن هستند: که ایران چو باغیست خرمبهار شکفتــه همیشه گل کـامگـار...
در «تاریخ طبری» نیز از زبان منوچهر به سیاست دادورزی شاهان و وابستگی خزانۀ دولت به دریافتیها و ارتباط آنها با آبادانی اشاره شده است(طبری، 1383، ج1: 292)، بنابراین همچنانکه دیده میشود، عمران و آبادانیها و هزینه کردن در این راه، ارتباطی مستقیم با دادگری و دهش شاه داشته؛ بهطوریکه در بیان رویکردهای شاهان شاهنامه، بلافاصله پس از مقوله «داد» و «دهش» بر آبادانی تأکید شده و پس از آبادانی نیز مجدداً به مقوله «داد» پرداخته شده که همۀ اینها نشان از یک رابطۀ متقابل میان این مفاهیم دارند؛ از آنجمله در مورد هوشنگ آمده: به فرمــان یـــزدان پیـروزگـرج به داد و دهش تنگ بستش کمر وُزان پس جهان یکسر آباد کردجج همه روی گـیتی پر از داد کـرد (جلد یکم، هوشنگ، 15: 6- 5) چنین پیوندی بارها در مورد دیگر شاهان شاهنامه از جمله فریدون (جلد یکم، فریدون، 42- 41)، اسکندر (جلد سوم، اسکندر، 269: 104) و انوشیروان (جلد چهارم، نوشینروان، 627: 153- 147) نیز بیان میشود.