Abstract:
اندیشة مدرن با نگاه به پیوندهای زمانی مکانی انسان و با تأکید بر علم، تکنولوژی و سعادتِ زمینی، توجه به سعادت غایی و اُخروی را بهمثابه گونهای زُهدورزی نادیده انگاشته است که ازجمله نتایجش ملالت و پوچی است. این درحالی است که در زیستجهان پیشامدرن، آدمیان با تأکید بر سعادت اخروی، اهمیت حیات و سعادت اینجهانی را نادیده انگاشته و زندگی را تمرین مرگ میدانستند. دراینمیان، نه نتایج ناشی از اندیشة مدرن و نه زیستِ دلبریده از حیاتِ اینجهانی مطلوب است و این هردو به انسدادهایی میانجامد و مسئله این است که چگونه میتوان به نگرشی دست یافت که خالی از این انسدادها باشد؟ پژوهش حاضر بهروش تحلیلی-توصیفی به این مسئله عطفِ توجه کرده است. بهنظر میرسد که بر بُنیان اصالت وجود، دوگانة مذکور تصنعی و غیرواقعی است و میتوان با تأکید بر وحدت شئون و دقایق هستی، بر یگانگی جسم و اندیشه و همراستایی سعادت اینجهانی و آنجهانی تأکید کرد. حاصل آنکه بهزعم نویسندگان، راه آسمان از زمین میگذرد و آبادانی آخرت بهمثابه باطن جهانِ کنونی، تنها با آبادانی و پاسداشتِ حیاتِ کنونی میسر است.
Modern thought, focusing on spatiotemporal connections of human beings and emphasizing science, technology, and earthy bliss, has ignored the idea of ultimate and otherworldly bliss as a form of asceticism. It thus filled with Nihilism and Dysphoria. It was while human beings in the classic world emphasizing the hereafter bliss were ignoring the importance of life and happiness in this world. Nowhere, neither the results of modern thought nor the classic lifestyle cut off the earthy bliss is desirable. The issue is how to achieve an attitude beyond their problems and obstructions? This article has turned its attention to this issue through a descriptive-analytical method. It seems that on the basis of the Primacy of Existence (Isalat al-Wujud), any duality is artificial and unreal. Insisting on the unity of the modes and moments of reality, we can emphasize the unity of the soul and body, saying that happiness in this world and that world are in parallel. The result according to us is that the path of heaven passes through the earth, and the prosperity of the other world as the interior of this world can be possible only through the prosperity and protection of the present one.
Machine summary:
به گونه اي که هگل مدعي شود: «اينک نيز نيرويي مشابه بايد او را از غرق شدن در ابتذال بي تفاوت باشد؛ بنابراين مسئله آن نيست که آدميان به دنيا توجه نداشته اند، بلکه مسئله اين است که در نگاه ايشان دنيا موضوعيت نداشته است ؛ حتي در دوران تمدن هاي بزرگي چون مصر باستان ، روم باستان ، ايران پيش از اسلام و عصر طلايي تمدن اسلامي، اگرچه تمدن هاي دنيوي بزرگي شکل گرفته اند، اما اين دنياي مدرن است که به معنا واقعي کلمه بنيان فکري لازم براي چنين توجهي را فراهم آورده و با ايجاد ساختارهاي اين جهاني به تمدن غالب بدل شده است .
اگرچه خود هگل با صورت بندي مدرنيته و برکشيدن اومانيته به ساحت اطلاق ، شرايط امکان تماميت يافتن سرگشتگي وجودي و غايت شناختي آدمي را فراهم آورده است تا ده ها سال بعد هايدگر بگويد: «تنها باز يک خداست که مي تواند ما را نجات دهد» (٥٧ :١٩٨١ ,Heidegger)؛ بنابراين ، براي پاسخ به مسئلۀ پژوهش حاضر، پيش از هر چيز، بايد با شناخت ضرورت هاي تاريخي انديشۀ مدرن ، به تبيين ماهيت آن و فهمي از انسدادهاي پيش رويش در موضوع حاضر پرداخت ؛ آنگاه با بازگشت به سنت و بازشناسي عناصر موجود در آن ، امکان هاي ژرف نگرانه اش را براي رفع تعارض ميان زندگي دنيا و سعادت عقبي به کار بست .
[in Persian] Heidegger, Martin (1989), What is philosophy?, translated by Majid Madadi, Stockholm, Arash Publishing House.